جایگاه
امیرالمؤمنین
علیه السلام
در طرح نبیاکرم
صلی الله علیه
و آله
نوشته
پیشرو، متن هشتمین
جلسه از
مجموعه
سخنرانیهای
آیت الله میرباقری
در حسنیۀ حضرت
زهرا سلام
الله علیها در
محرم ۱۴۴۶ است. این
جلسه در تاریخ
۲۴ تیر ۱۴۰۳ در قم
برگزار شده
است.
۱. ویژگیهای
رسالت رسول
اکرم صلی الله
علیه و آله
خلاصه و
عنوان دعای
ندبه در اول
دعا ذکر شده است،
«اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
عَلَى مَا
جَرَى بِهِ
قَضَاؤُكَ
فِي
أَوْلِيَائِكَ».
این فراز خلاصۀ
کل دعاست که
در فرازهای
بعد تفصیل
پیدا میکند.
ما در این دعا
خدای متعال را
نسبت به آن قضاء
و حکمی که با
اولیاء خودش
داشته است،
حمد میکنیم.
اولین علت
ستودنی بودن
این حکم این
است که خدای
متعال برای
اولیاء خودش
منازلی را در
نظر گرفته
است؛ «إِذِ
اخْتَرْتَ
لَهُمْ
جَزِيلَ مَا
عِنْدَكَ
مِنَ
النَّعِيمِ
الْمُقِيمِ
الَّذِي لَا
زَوَالَ لَهُ
وَ لَا
اضْمِحْلَالَ».
البته این
عنایتی که
خدای متعال در
حق اولیائش
فرموده، بعد
از عهدی است
که از آنها
گرفته است.
خدای متعال
تعهد گرفته
است که ایشان
نسبت به شئون
مختلف دنیا
زاهد باشد.
ایشان وقتی
وارد حیات
الدنیا میشوند،
باید از متن
حیات الدنیا
عبور کنند و
نسبت به آن
فارغ و زاهد
باشند تا آن
مقامات محقق
بشود و
بتوانند
دیگران را هم
با خود به
آنجا برسانند.
این عهدی است
که خدا از
اولیائ خود
گرفته و میدانسته
که ایشان بر
سر عهد خود میایستند.
لذا ایشان را
پذیرفته و مقرّب
کرده است.
«وَ
قَدَّمْتَ
لَهُمُ
الذِّكْرَ
الْعَلِيَّ
وَ
الثَّنَاءَ
الْجَلِيَّ
وَ
أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ
مَلَائِكَتَكَ
وَ
كَرَّمْتَهُمْ
بِوَحْيِكَ
وَ
رَفَدْتَهُمْ
بِعِلْمِكَ
وَ
جَعَلْتَهُمُ
الذَّرَائِعَ
إِلَيْكَ وَ
الْوَسِيلَةَ
إِلَى
رِضْوَانِكَ»؛
مرحله سوم
قضاء خدای
متعال این است
که ایشان باید
با این
امکاناتی که
دارند، از
دیگران دستگیری
کنند و وسیلۀ
سیر و تقرب
دیگران باشند.
سپس بهتفصیل
وارد قضاء
الهی با
اولیائش میشود
و از حضرت آدم
شروع میکند و
سپس به انبیاء
اولوا العزم
میرسد. در
این فرازها
اینکه خدای
متعال چه
تدبیری در باب
این انبیاء
داشته است و
اینکه عهدهای
ایشان چه
بوده، بیان
شده است.
پس از آن مفصلاً
به وجود مقدس
نبیاکرم و
اهل بیت ایشان
و اینکه قضای
الهی در باب
این خاندان
چیست،
پرداخته است. «إِلَى
أَنِ
انْتَهَيْتَ
بِالْأَمْرِ
إِلَى
حَبِيبِكَ وَ
نَجِيبِكَ
مُحَمَّدٍ
فَكَانَ
كَمَا
انْتَجَبْتَهُ
سَيِّدَ مَنْ
خَلَقْتَهُ
وَ صَفْوَةَ
مَنِ
اصْطَفَيْتَهُ
وَ أَفْضَلَ
مَنِ
اجْتَبَيْتَهُ
وَ أَكْرَمَ مَنِ
اعْتَمَدْتَهُ
قَدَّمْتَهُ
عَلَى أَنْبِيَائِكَ
وَ
بَعَثْتَهُ
إِلَى
الثَّقَلَيْنِ
مِنْ
عِبَادِكَ وَ
أَوْطَأْتَهُ
مَشَارِقَكَ
وَ
مَغَارِبَكَ
وَ سَخَّرْتَ
لَهُ
الْبُرَاقَ
وَ عَرَجْتَ
بِهِ إِلَى
سَمَائِكَ وَ
أَوْدَعْتَهُ
عِلْمَ مَا
كَانَ وَ مَا يَكُونُ
إِلَى
انْقِضَاءِ
خَلْقِكَ
ثُمَّ نَصَرْتَهُ
بِالرُّعْبِ
وَ
حَفَفْتَهُ
بِجَبْرَئِيلَ
وَ
مِيكَائِيلَ
وَ الْمُسَوِّمِينَ
مِنْ
مَلَائِكَتِكَ
وَ
وَعَدْتَهُ أَنْ
تُظْهِرَ
دِينَهُ عَلَى
الدِّينِ
كُلِّهِ وَ
لَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ».
اینها
عنایاتی است
که به حضرت
شده است. اما
علاوه بر
اینها چیز
دیگری هم هست؛
«وَ ذَلِكَ
بَعْدَ أَنْ
بَوَّأْتَهُ
مُبَوَّأَ
صِدْقٍ مِنْ
أَهْلِهِ».
خدای متعال
اهل بیتی را
به حضرت داده
است و ایشان
را معصوم قرار
داده؛ «قُلْتَ إِنَّما
يُرِيدُ
اللَّهُ
لِيُذْهِبَ
عَنْكُمُ
الرِّجْسَ أَهْلَ
الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ
تَطْهِيراً».
سپس میفرماید
خدای متعال در
مقابل این
رسالت فقط یک چیز
از امت خواسته
است و آن هم
مودّت نسبت به
این اهلبیت
است. این مودت
در واقع موجب
میشود که امت
راهی بهسوی
خدا داشته
باشند؛ «ثُمَّ
جَعَلْتَ
أَجْرَ
مُحَمَّدٍ
صَلَوَاتُكَ
عَلَيْهِ وَ
آلِهِ
مَوَدَّتَهُمْ
فِي كِتَابِكَ
فَقُلْتَ لا
أَسْئَلُكُمْ
عَلَيْهِ
أَجْراً
إِلَّا الْمَوَدَّةَ
فِي
الْقُرْبى وَ
قُلْتَ ما
سَأَلْتُكُمْ
مِنْ أَجْرٍ
فَهُوَ لَكُمْ وَ
قُلْتَ ما
أَسْئَلُكُمْ
عَلَيْهِ
مِنْ أَجْرٍ
إِلَّا مَنْ
شاءَ أَنْ
يَتَّخِذَ
إِلى رَبِّهِ
سَبِيلًا»،
آن پاداشی که
من از شما میخواهم،
این است که
شما سبیلی بهسوی
پروردگار خود
پیدا کنید؛ در
این صراط مستقیم
و راهی که
گشوده شده
است، سبیلی با
اهل بیت داشته
باشید. اگر
کسی میخواهد
در این مسیر
سبیلی بهسوی
پروردگارش
داشته باشد،
تنها راه آن
مودت به اهل
بیت است.
۲. ادامه
راه رسولاکرم
صلیاللهعلیهوآله
با
امیرالمؤمنین
علیهالسلام
سپس به
اتمام
مأموریت رسول
اکرم در این
عالم میپردازد
و میفرماید: «فَلَمَّا
انْقَضَتْ
أَيَّامُهُ
أَقَامَ وَلِيَّهُ
عَلِيَّ بْنَ
أَبِي
طَالِبٍ صَلَوَاتُ
اللَّهِ
عَلَيْهِمَا
وَ عَلَى
آلِهِمَا
هَادِياً»،
آن زمانی که
حضرت باید در
این عالم
بمانند و کاری
انجام بدهند،
تمام شد. وقتی
حضرت از این دنیا
رفتند، تمام
آن مأموریتی
که در دار
دنیا به عهدۀ
ایشان بود را
انجام داده
بودند و بعد
از انجام آن
مأموریتها و
تحقق آن اهداف
از عالم رحلت
کردند. «فَلَمَّا
انْقَضَتْ
أَيَّامُهُ
أَقَامَ وَلِيَّهُ
عَلِيَّ بْنَ
أَبِي
طَالِبٍ صَلَوَاتُ
اللَّهِ
عَلَيْهِمَا
وَ عَلَى آلِهِمَا
هَادِياً»؛
وقتی حضرت از
این عالم
رفتند، طرح و
برنامه حضرت
ناتمام نماند
و راه ایشان
بسته نشد.
اینها
همان قضاء
خدای متعال با
اولیائ خود
است؛ سیر کلی
دعا این است.
خدای متعال با
اولیائش طرحی
را بهراه
انداخته است
که کاملاً
ستودنی است؛ «اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
عَلَى مَا
جَرَى بِهِ
قَضَاؤُكَ
فِي
أَوْلِيَائِكَ».
این نکته خیلی
مهم است که
آدم به افقی
برسد که بتواند
زیبایی کار
خدا با
اولیائش
ببیند. این تقدیری
که پر از فراز
و فرود و
ابتلائات و
بلاهای سنگین
است، خیلی
زیبا و ستودنی
است؛ منتها
انسان باید
افق نگاه خود
را بالا ببرد
و از این نظام
کیهانی عبور
کند تا جمال
تدبیر خدا را
ببیند و آن را
حمد کند؛ تا
وقتی که انسان
به این وسعت و
عظمت نرسد،
این حمدها در
انسان شکل نمیگیرد.
ما
معمولاً
امکانات عادی
و دنیایی را
میبینیم و آن
عنایتهای
بالاتری که به
اهلبیت شده
است را متوجه
نمیشویم. لذا
حمد ما حمد
محدودی است.
انبیاء و اولیاء
الهی هستند که
افق نگاه ما
را وسعت میدهند
تا بتوانیم
نعمتهای خدا
را در دامنۀ
دیگری ببینیم
و او را در
دامنۀ دیگری
بشناسیم و حمد
خود را در
دامنۀ دیگری
انجام بدهیم.
اگر انسان
توانست طرح
خدا با
اولیائش را
ببیند، میتواند
در این طرح
قرار بگیرد و
با ایشان حرکت
کند و در مسیر
ایشان قرار
بگیرد. اما
اگر نتوانست
آن طرح را
ببیند، حتماً
بیرون طرح میافتد.
اگر انسان
زیبایی این
طرح را نتواند
بفهمد و خدا
را بهخاطر
این طرح حمد
کند، نمیتواند
با اولیاء خدا
همراه شود.
همراهی با اولیاء
خدا منوط به
این است که
تدبیر و طرح
الهی را
ببینیم و
زیبایی و
لطافتش را با
همۀ سختیها
درک کنیم.
هیچ یک از
اولیاء خدا
نبودند که
بلای سنگین نداشته
باشند؛ علتش
هم این است که
باید زاهد باشند؛
«بَعْدَ
أَنْ
شَرَطْتَ
عَلَيْهِمُ
الزُّهْدَ
فِي
دَرَجَاتِ
هَذِهِ
الدُّنْيَا
الدَّنِيَّةِ
وَ
زُخْرُفِهَا
وَ
زِبْرِجِهَا
فَشَرَطُوا
لَكَ ذَلِكَ
وَ عَلِمْتَ
مِنْهُمُ
الْوَفَاءَ
بِهِ». خدای
متعال عهدی از
اولیاء خودش
گرفته که از وسط
حیات الدنیا
عبور کنند،
ولی بههیچوجه
آلوده نشوند.
سپس باید امتی
را با خودشان عبور
بدهند و از
متن حیات
الدنیا خارج
کنند. این کار
با ابتلائات
سنگینی همراه
است و بدون آن
ابتلائات نه
رسول میتواند
عبور کند و نه
امتش را میتواند
عبور بدهد.
لذا بلایی که
امت نبیاکرم
صلی الله علیه
و آله را از
حیات الدنیایی
که سقیفه و
بنیامیه بهپا
کردهاند،
عبور میدهد،
عاشوراست؛
بدون عاشورا
نمیشود این
امت را عبور
داد.
۲-۱. تأویل
آیۀ شریفۀ
«إِنَّما
أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»
علی ای
حال «فَلَمَّا
انْقَضَتْ
أَيَّامُهُ
أَقَامَ وَلِيَّهُ
عَلِيَّ بْنَ
أَبِي
طَالِبٍ صَلَوَاتُ
اللَّهِ
عَلَيْهِمَا
وَ عَلَى
آلِهِمَا
هَادِياً»؛
بعد از رحلت
نبیاکرم
حضرت امیر بهعنوان
هادی امت
معرفی شدند؛ «إِذْ
كَانَ هُوَ
الْمُنْذِرَ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»؛
ذیل این آیۀ
شریفۀ قرآن
بحثهای
پردامنهای
مطرح و تفاسیر
مختلفی ذکر
شده است. یکی
از این معانی
این است که
شما مردم را
انذار میکنید
و برای هر
قومی هم هادی
هستید؛ یعنی
حضرت انذار میکنند
و بعد از
انذار کسانی
که حذر میکنند،
بهدنبال
حضرت راه میافتند
و حضرت هم راه
را برای ایشان
باز میکنند و
ایشان را
هدایت میکنند.
انذاری
که حضرت انجام
میدهند، در
رابطه با
مخاطراتی است
که پیشروی
انسان وجود
دارد. انسانی
که به عالم
ارض هبوط کرده
و از اینجا
باید مدارجی
را طی کند تا به
مقامات عالی
برسد، بر سر
راه او
مخاطرات فراوانی
وجود دارد.
عمدۀ این
مخاطرات را
دستگاه شیطان
و دشمنان نبیاکرم
و اهلبیت
ایجاد کردهاند.
این مخاطرات،
مخاطرات
سنگینی هستند.
بنابراین
حضرت انذار میکنند
و عمدۀ انذار
ایشان در
رابطه با حذر
از شرک است.
انسان ممکن
است در این
مسیر دنیا
مشرک یا کافر
شده باشد؛ لذا
عمدۀ بشارت و
انذارهای
انبیاء در
رابطه با شرک
و توحید است و
هرچه گفتهاند،
تفصیل کلمۀ
توحید است.
اما
تفسیر دیگری
که ذیل آیۀ
شریفۀ «إِنَّما
أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»[۱]
آمده است،
برگرفته از
روایات ماست.
در روایات
آمده است که
منذر وجود
مقدس نبیاکرم
صلی الله علیه
و آله هستند و
هادی امیرالمؤمنین
و بقیه ائمه
علیهم السلام.
نبیاکرم
عالم را انذار
میدهد و سپس
آن را بهدست
هُداتی میدهد
که این جمعیت
را بهسمت
خدای متعال
ببرند. در
بعضی روایات
تعبیر لطیفی
آمده است که
میفرماید: «يَهْدِيهِمْ
إِلَى مَا
جَاءَ بِهِ
نَبِيُّ اللَّهِ»،[۲] این
هدایت در عرض
هدایت خدای
متعال نیست،
بلکه هدایت به
همان مسیری
است که نبیاکرم
در عالم باز
کردهاند. این
هدایت با ائمه
واقع میشود.
معنای
امت وسط بودن
ائمه علیهم
السلام هم همین
است. ائمه
هستند که امت
را در مسیری
که بهواسطۀ
پیامبر گشوده
شده است، سیر
میدهند. اگر
اهل بیت
نباشند،
اتصال ما با
نبیاکرم
برقرار نمیشوند،
همانگونه که
اگر نبیاکرم
نباشند،
اتصال عالم با
خدای متعال
قطع میشود.
از امام عسگری
علیه السلام
نقل شده است
که فرمودند
امیرالمؤمنین
وسیله هستند؛
وسیله یعنی
طریق اتصال
امت به رسول الله.
بنابراین
معنای دوم آیۀ
شریفه این است
که نبیاکرم
منذر هستند و
ائمه هادی.
رسول اکرم
عالم را بیدار
میکنند و
مخاطرات و
موانع راه
توحید را
توضیح میدهند.
عمدۀ این
مخاطرات
دستگاه ابلیس
و اولیاء
طاغوت است.
خدای متعال هم
میفرماید: «فَفِرُّوا
إِلَى
اللَّهِ
إِنِّي
لَكُمْ مِنْهُ
نَذيرٌ
مُبينٌ * وَ لا
تَجْعَلُوا
مَعَ اللَّهِ
إِلهاً آخَرَ
إِنِّي
لَكُمْ
مِنْهُ نَذيرٌ
مُبينٌ»؛[۳]
من شما را
انذار میکنم
که از مخاطرات
فرار کنید،
یعنی الهی غیر
از خدا قرار
ندهید. «فَفِرُّوا
إِلَى
اللَّهِ
إِنِّي
لَكُمْ مِنْهُ
نَذيرٌ
مُبينٌ»،
از آلهههای
دیگر فرار
کنید. این
یعنی خطری شما
را تهدید میکند
و پناهگاه شما
در این خطر
خداست و من هم
از طرف خدا
آمدهام و
انذار آشکاری
برای شما
دارم. وادی
شرک وادی
مخاطرهآمیزی
است.
خطر وادی
شرک خطر آلهههای
دیگر است.
اتفاقاً همین
آلههها،
همانهایی که
میپرستید و
دست بهدامانشان
میشوید،
همانها جهنم
شما هستند،
همین آلههها
خطر راه ما
هستند. خدای
متعال میفرماید
عذاب شما همین
فراعنه و
اولیاء طاغوت هستند،
اینها ریشۀ
کفر و شجرۀ
خبیثهاند که
در مقابل شجرۀ
طیبه قرار
دارند. اگر
شما شرک را
مانند درختی ببینید
که تنه و ریشه
و شاخ و برگ
دارد، شاخ و برگ
این درخت
مشرکین و ریشۀ
آن همین
فراعنه و
طواغیت هستند.
وادی کفر و شرک
وادی اولیاء
طاغوت است؛
لذا باید از
این وادی فرار
کنید؛ «فَفِرُّوا
إِلَى اللَّهِ».
حضرت ما
را از وادی
شرک که وادی
اولیاء طاغوت است،
انذار میدهند
و دعوت میکنند
که به خدای
متعال پناه
ببریم؛ «وَ لا
تَجْعَلُوا
مَعَ اللَّهِ
إِلهاً آخَرَ».
اگر این انذار
در جان انسان
بنشیند و
بخواهد از
وادی شرک بهسوی
خدای متعال
فرار کند،
باید کسی دست
او را بگیرد و
در مراتب
توحید بالا
ببرد. بیان
سیدالشهداء علیه
السلام که
فرمود: «مَنْ كَانَ
بَاذِلًا
فِينَا
مُهْجَتَهُ
وَ مُوَطِّناً
عَلَى
لِقَاءِ
اللَّهِ
نَفْسَهُ
فَلْيَرْحَلْ
مَعَنَا»،[۴] هم
همین است.
حضرت میفرمایند
اگر کسی آمادۀ
لقاءالله است
و از بساط شرک
دل کنده است،
اگر کسی میخواهد،
از بتکده
خارج شود و
وارد محیط
توحید بشود و
در آن سیر
کند، با من
کوچ کند؛ «فَلْيَرْحَلْ».
این کوچ کردن
همان حذر کردن
است. اگر کسی
بخواهد کوچ
کند، ما او را
میبریم.
البته کسی میتواند
قدم در وادی
توحید بگذارد
که جانش را کف
دستش گرفته
باشد.
بنابراین
نبیاکرم
مسیر هدایت را
در عالم
گشودند و
ادامه این
مسیر با
امیرالمؤمنین
علیه السلام
است، «أَقَامَ
وَلِيَّهُ
عَلِيَّ بْنَ
أَبِي طَالِبٍ
صَلَوَاتُ
اللَّهِ
عَلَيْهِمَا
وَ عَلَى
آلِهِمَا» و
حضرت باید
هدایت را
اقامه کند.
این کار، کار
هرکسی نیست، «إِذْ
كَانَ هُوَ
الْمُنْذِرَ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»؛
وجود مقدس نبیاکرم
منذر و بقیه
ائمه هادی
هستند.
امیرالمؤمنین
کسانی که با
رسول الله
همراه شدند و
از شرک حذر
کردند را بهسمت
توحید میبرند.
۲ـ۲. ویژگیهای
امیرالمؤمنین
علیه السلام
از زبان نبی اکرم
صلی الله علیه
و آله
سپس
توضیح میدهد
که وجود مقدس
نبیاکرم
چگونه مردم را
بهسمت
امیرالمؤمنین
هدایت کردند؛
«فَقَالَ
وَ الْمَلَأُ
أَمَامَهُ
مَنْ كُنْتُ
مَوْلَاهُ
فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛
حضرت در اینجا
صحنۀ غدیر را
توضیح میدهند.
رسول الله در
این صحنه
فرمود: هرکسی
که من بر او
ولایت دارم و
ولایت من را
قبول کرده است،
امیرالمؤمنین
مولای اوست.
سپس چهار
دعا کردند که
مسیر تاریخ را
سامان داده
است؛ «اللَّهُمَّ
وَالِ مَنْ
وَالاهُ وَ
عَادِ مَنْ
عَادَاهُ وَ
انْصُرْ مَنْ
نَصَرَهُ وَ
اخْذُلْ مَنْ
خَذَلَهُ»،
از اینجای
تاریخ مردم دو
دسته میشوند:
یکی کسانی که
ولایت حضرت را
قبول میکنند
و حضرت را کمک
میکنند و
دیگری آنهایی
که با حضرت
دشمنی میکنند
و حضرت را رها
میکنند و
تنها میگذارند.
«اللَّهُمَّ
وَالِ مَنْ
وَالاهُ وَ
عَادِ مَنْ
عَادَاهُ»؛
حضرت به خدای
متعال عرض میکنند
تو ولایت
آنهایی که
ولایت حضرت را
قبول میکنند
را به عهده
بگیر و آنهایی
هم که با حضرت
دشمنی میکنند
را دشمن بدار.
با این دعای
حضرت مردم دو
دسته میشوند؛
یا در وادی
ولایت الله
قرار میگیرند،
یا در وادی
دشمنی خدا. «وَ
انْصُرْ مَنْ
نَصَرَهُ وَ
اخْذُلْ مَنْ
خَذَلَهُ»؛
آنهایی که با
حضرت همراه میشوند
و امکانات خود
را در مسیر
نبیاکرم و
امیرالمؤمنین
خرج میکنند،
مورد نصرت خدا
قرار میگیرند.
آنهایی هم که
حضرت را رها
میکنند،
خدای متعال
رهایشان میکند.
این دعای حضرت
قطعاً مستجاب
است و تردیدی
در آن نیست.
در ادامه بقیۀ
بیاناتی که
وجود مقدس نبیاکرم
راجعبه
امیرالمؤمنین
دارند را نقل
میکند و میفرماید:
«مَنْ
كُنْتُ
نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ
أَمِيرُهُ»،
هرکدام از
مقاماتی که در
این دعا برای
امیرالمؤمنین
بیان شده است،
آیات و روایات
فراوانی در
کتب شیعه و
عامه دارد.
حضرت رسول
فرمودند: «مَنْ
كُنْتُ
نَبِيَّهُ
فَعَلِيٌّ
أَمِيرُهُ»؛
اگر کسی میخواهد
با نبوت من
همراه شود و
به آن خبری که
دست من است،
دست پیدا کند،
«فَعَلِيٌّ
أَمِيرُهُ»،
باید
امیرالمؤمنین
امیر او باشد.
حضرت امیر است
که آن علم را
به امت میرساند،
«يَمِيرُهُمْ
الْعِلْمَ».[۵]
از
مقامات دیگر
حضرت که در
این دعا بیان
شده، این است
که فرمود: «وَ قَالَ
أَنَا وَ
عَلِيٌّ مِنْ
شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ
وَ سَائِرُ
النَّاسِ
مِنْ شَجَرٍ شَتَّى
وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ
هَارُونَ
مِنْ مُوسَى
فَقَالَ أَنْتَ
مِنِّي
بِمَنْزِلَةِ
هَارُونَ
مِنْ مُوسَى
إِلَّا
أَنَّهُ لَا
نَبِيَّ
بَعْدِي».
این فراز هم
دهها روایت
دارد. این
مقام
امیرالمؤمنین
در امت است؛
مقامی که حضرت
هارون نسبت به
موسای کلیم داشت،
برای
امیرالمؤمنین
جعل شده است. «وَ
زَوَّجَهُ
ابْنَتَهُ
سَيِّدَةَ
نِسَاءِ
الْعَالَمِينَ»؛
این هم یک
مقام است. «وَ
أَحَلَّ لَهُ
مِنْ
مَسْجِدِهِ
مَا حَلَّ لَهُ»؛
این هم یک
مقام دیگر
حضرت است. این
مسجد، مسجدی
است که دیگران
اهلش نیستند؛
یک چیزهایی در
این مسجد فقط
برای پیامبر
حلال است و
برای دیگران
نیست. «وَ
سَدَّ
الْأَبْوَابَ
إِلَّا
بَابَهُ»؛
همۀ درها بهروی
مسجد النبی
باید بسته
باشد و فقط
این در باز
باشد. این
فراز خیلی
معنی دارد و
چیز سادهای
نیست. این
فراز یعنی
هرکسی میخواهد
به مسجد راه
پیدا کند،
باید از طریق
امیرالمؤمنین
این کار را
انجام بدهد،
همانگونه که
فرمود: «أَنَا
مَدِينَةُ
الْعِلْمِ وَ
عَلِيٌّ بَابُهَا».
پس اگر کسی میخواهد
به این عالم
راه پیدا کند،
همۀ درها
برایش بسته
است الا باب
امیرالمؤمنین؛
«وَ
سَدَّ
الْأَبْوَابَ
إِلَّا
بَابَهُ».
خدای متعال
دری بهسوی
عالم توحید
گشوده که از
آن در باید
وارد عالم
توحید شد؛ همۀ
درها غیر این
در بسته است.
در
ماجرای سد
ابواب برخی
حتی التماس
کردند که فقط
روزنهای به
مسجد داشته
باشند، ولی
حضرت فرمودند
هیچ راهی
نیست. «وَ
سَدَّ
الْأَبْوَابَ
إِلَّا
بَابَهُ»،
یک مَثَل است
و یک مُمثلی
دارد؛ این
ظاهر و باطنی
دارد. ظاهرش
این است که
هرکسی میخواهد
وارد مسجد
الرسول بشود،
باید از باب
امیرالمؤمنین
وارد بشود.
فقط یک راه بهسوی
این مسجد وجود
دارد و بقیه
درها بسته
است. امت باید
از طریق این
در وارد این
فضا بشوند. اما
باطنش این است
که حضرت در
عالم مسجدی بهوسعت
بیت خودشان
ساختهاند که
فقط یک باب
دارد و آن هم
امیرالمؤمنین
است.
«ثُمَّ
أَوْدَعَهُ
عِلْمَهُ وَ
حِكْمَتَهُ فَقَالَ
أَنَا
مَدِينَةُ
الْعِلْمِ وَ
عَلِيٌّ
بَابُهَا»،
این فضیلت
سرامد فضائل
حضرت است. در
روایت آمده
است که هرچه
نزد نبیاکرم
بود، به
امیرالمؤمنین
داده شد. لذا
فرمود: «أَنَا
مَدِينَةُ
الْعِلْمِ وَ
عَلِيٌّ بَابُهَا».
همه حقایق
توحید دست
حضرت است. لذا
هرکس میخواهد
در عالم توحید
حرکت کند،
باید از حضرت
تبعیت کند.
معنی «إِنَّما
أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»
هم همین است.
مرحوم
کفعمی در
روایتی از
امام باقر
علیه السلام
نقل میکند که
خدای متعال از
ما در مقابل
امیرالمؤمنین
استکانت
خواسته است؛
یعنی فرموده
است در مقابل
حضرت مسکین و
زمینگیر
باشید تا چیزی
گیرتان بیاید.
سپس حضرت آیه
شریفه «وَ
ادْخُلُوا
الْبابَ
سُجَّداً»[۶] را
با روایت «أَنَا
مَدِينَةُ
الْعِلْمِ وَ
عَلِيٌّ بَابُهَا»
مطابقت دادند.
مدینه تمام
حقایق وحی و
تمام علوم
انبیاء الهی
حضرت رسول
هستند و باب
این مدینه
وجود مقدس
امیرالمؤمنین.
حال اگر کسی
میخواهد
وارد این
معارف و علوم
بشود، باید سُجَّداً
وارد بشود و
مسکین باشد؛
اگر مسکین
نباشد، نمیتواند
این مسیر را
برود. اگر آدم
خیال کرد خودش
میفهمد که
دیگر چه
احتیاجی به
امیرالمؤمنین
دارد؟! اما
اگر احساس کرد
که در وادی
توحید دست همه
خالی است، آنوقت
از حضرت تبعیت
میکند.
بنابراین
تمام درها بهسمت
نبیاکرم
بسته است و
فقط یک در باز
است که آن باب
امیرالمؤمنین
است. اگر کسی
توحید را
بخواهد، باید
مسکین وارد
این وادی
بشود. اگر کسی
آن انذار الهی
را قبول کرده
باشد و از
بقیه
رویگردان شده
باشد و به خدا
روی آورده
باشد، مضطر به
امام میشود و
به استکانت میرسد.
بعد از اینکه
انسان به
استکانت
رسید، اطعام
میشود؛ «وَ
يُطْعِمُونَ
الطَّعامَ
عَلى
حُبِّهِ مِسْكيناً
وَ يَتيماً وَ
أَسيراً».[۷] این
مسیر توحید
است و راه
دیگری برای
توحید نیست.
بقیه ابواب سر
و صدا و قیل و
قال است و وادی
ضلال است و
هیچ خبری در
آنها نیست.
پس همۀ
حقیقت در دست
حضرت است؛ «أَنَا
مَدِينَةُ الْعِلْمِ
وَ عَلِيٌّ
بَابُهَا»،
همۀ درها هم
بهروی این
وادی بسته
است، الا باب
امیرالمؤمنین،
«وَ
سَدَّ
الْأَبْوَابَ
إِلَّا
بَابَهُ ثُمَّ
أَوْدَعَهُ
عِلْمَهُ وَ
حِكْمَتَهُ
فَقَالَ
أَنَا
مَدِينَةُ
الْعِلْمِ وَ
عَلِيٌّ
بَابُهَا
فَمَنْ
أَرَادَ
الْحِكْمَةَ
فَلْيَأْتِهَا
مِنْ بَابِهَا».
اگر کسی طلب و
اراده کرد که
وارد این
مدینه شود،
باید از این
راه بیاید.
اگر کسی با
انذار نبیاکرم
به حذر نرسیده
و از وادی شرک
و عوالم دیگر
کوچ نکرده،
وارد این باب
نمیشود.
«ثُمَّ
قَالَ أَنْتَ
أَخِي وَ
وَصِيِّي وَ
وَارِثِي»؛
هر کدام از
اینها مقام
جدایی است.
مقام اخوت خیلی
فوقالعاده
است؛ اصلاً به
همین خاطر بود
که به حضرت میگفتند
ما قبول داریم
که شما عبد
خدا هستید، اما
اخ رسول الله
را قبول
نداریم. مقام
اخوت مقام فوقالعادهای
است. مقام
وصایت و مقام
وراثت هم فوقالعاده
است؛ تمام
حقایقی که نزد
نبیاکرم
بوده، به
وراثت به حضرت
رسیده است. «لَحْمُكَ
لَحْمِي وَ
دَمُكَ دَمِي»؛
جسم حضرت هم
با جسم نبیاکرم
پیوند خاصی
دارد. «وَ
سِلْمُكَ
سِلْمِي وَ
حَرْبُكَ
حَرْبِي»؛
درگیری با تو
درگیری با من
است. همانگونه
که خدای متعال
به نبیاکرم
میفرماید: «وَ ما
رَمَيْتَ
إِذْ
رَمَيْتَ وَ
لكِنَّ اللَّهَ
رَمى»،[۸]
اینجا هم حضرت
میفرماید
کسی که با تو
جنگ میکند،
با من جنگ
کرده است. کسی
نگوید در صفین
معاویه دارد
با
امیرالمؤمنین
میجنگد؛
معاویه دارد
با نبیاکرم
میجنگد؛ لذا
حتماً کافر
است. اینها
روایاتی است که
فریقین نقل
کردهند؛ «سِلْمُكَ
سِلْمِي وَ
حَرْبُكَ
حَرْبِي» را
فقط ما نقل
نکرده ایم.
لذا اهل جمل
مقابل رسول
خدا جنگیدند؛
نهروانیها
هم همینطور.
«وَ
الْإِيمَانُ
مُخَالِطٌ
لَحْمَكَ وَ
دَمَكَ كَمَا
خَالَطَ
لَحْمِي وَ دَمِي»،
وقتی جسم حضرت
جسم نبی اکرم
است، آن حقیقت
ایمان هم که
با تمام قوای
نبی اکرم
آمیخته است، با
تمام وجود
امیرالمؤمنین
هم آمیخته
است. به همین
خاطر است که
امیرالمؤمنین
کلمۀ ایمان
هستند. در
خیلی از آیات
قرآن مقصود از
ایمان
امیرالمؤمنین
هستند. «وَ لكِنَّ
اللَّهَ
حَبَّبَ
إِلَيْكُمُ
الْإيمانَ وَ
زَيَّنَهُ
في
قُلُوبِكُمْ»،[۹]
یعنی
امیرالمؤمنین.
اینها
مقامات این
دنیا برای
حضرت بود. اما
حضرت در آخرت
هم مقاماتی
دارند؛ «وَ
أَنْتَ غَداً
عَلَى
الْحَوْضِ خَلِيفَتِي»؛
آنهایی که در
عالم با حضرت
همراه شدند،
در قیامت بهکنار
حوض کوثر میآیند
و حضرت امیر
آنها را سقایت
و سیراب میکند.
در آنجا کسی
که خلافت میکند
و همه باید از
دست او
بگیرند، وجود
مقدس امیرالمؤمنین
است. در قیامت
فقط آن کسانی
که در دنیا با
حضرت همراه
شدند، به حوض
کوثر راه دارند
و دیگران
رانده میشوند.
البته شاید در
همین دنیا هم
حضرت برای بعضیها
سقایت کنند و
آن حقایق به
ایشان عنایت
بشود. در
اواخر دعای
ندبه هم
دوباره بحث
حوض کوثر مطرح
میشود؛ «وَ
اسْقِنَا
مِنْ حَوْضِ
جَدِّهِ
صَلَّى اللَّهُ
عَلَيْهِ وَ
آلِهِ
بِكَأْسِهِ
وَ بِيَدِهِ
رَيّاً
رَوِيّاً
هَنِيئاً
سَائِغاً لَا
أَظْمَأُ
بَعْدَهَا»،
کسی که از این
حوض چیزی
بچشد، دیگر همۀ
حقیقت توحید
به او میرسد.
«وَ
أَنْتَ
تَقْضِي
دَيْنِي وَ
تُنْجِزُ عِدَاتِي»،
وعدههایی که
نبیاکرم به
امتشان
دادند، بهدست
امیرالمؤمنین
نقد میشود.
رسول الله
دیونی به
امتشان دارند
که حضرت امیر
این دیون را
نقد میکنند.
گویا حضرت
دینی را روی
دوش خودشان حس
میکنند و این
دین را با
امیرالمؤمنین
نقد میکنند. «وَ
لَوْلا
أَنْتَ يا
عَلِيُّ لَمْ
يُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ
بَعْدِي»،[۱۰]
شاخص ایمان
امیرالمؤمنین
است. مقام
ایمان جز از
طریق حضرت
امیر ممکن نمیشود.
ایشان مسیر
تحقق ایمان در
عالم هستند و
فقط کسانی که
با حضرت همراه
شدهاند،
مؤمن میشوند.
اگر حضرت
نبودند، نفاق
و ایمان مشخص
نمیشد. مدار
و حقیقت ایمان
که مؤمنین دور
آن جمع میشوند،
حضرت هستند. «وَ
كَانَ
بَعْدَهُ
هُدًى مِنَ
الضَّلَالِ»،
گویا بعد از
وجود مقدس نبیاکرم
دو وادی و دو
مسیر گشوده میشود
و دو جریان
شکل میگیرد؛
یکی وادی هدی
و دیگری وادی
ضلال. «وَ
نُوراً مِنَ
الْعَمَى»،
دو وادی نور و
عمایه با حضرت
مشخص میشود.
«وَ
حَبْلَ
اللَّهِ
الْمَتِينَ»،
بین ما و خدای
متعال باید
رشتهای باشد
که الوهیت
خدای متعال از
طریق آن تنزل
پیدا کند و ما
از طریق تمسک
به آن رشته به
شئون الوهیت
راه پیدا کنیم
و اسماء حسنی
در ما جریان
پیدا بکند. «وَ
صِرَاطَهُ
الْمُسْتَقِيمَ»،
راه گشوده شده
بهسوی خدای
متعال در همۀ
عوالم وجود
مقدس
امیرالمؤمنین
هستند. آن صراط
مستقیمی که
صراط عبودیت و
معرفت است،
امیرالمؤمنین
علیه السلام
است. «لَا
يُسْبَقُ
بِقَرَابَةٍ
فِي رَحِمٍ وَ
لَا
بِسَابِقَةٍ
فِي دِينٍ وَ
لَا يُلْحَقُ
فِي
مَنْقَبَةٍ»؛
هیچکس در هیچیک
از مناقبش به
ایشان نمیرسد.
«يَحْذُو
حَذْوَ
الرَّسُولِ
صَلَّى
اللَّهُ
عَلَيْهِمَا
وَ آلِهِمَا»،
گویا ایشان
خود پیامبر
است و پای خود
را جای پای
پیامبر میگذارد.
معنی خلافت
همین است. نبیاکرم
میخواهند
امتی بسازند
که در عالم
سیر کند و به توحید
برسد؛ این سیر
هم تا ظهور و
رجعت و قیامت ادامه
دارد. لذا یک
حقیقتی بهدنبال
حضرت خلق میشود
که خلیفه
اوست؛ «يَحْذُو
حَذْوَ
الرَّسُولِ
صَلَّى
اللَّهُ
عَلَيْهِمَا
وَ آلِهِمَا»،
او خلیفه است
و پای خود را
جای پای
پیامبر میگذارد
و امت را همانگونه
که پیامبر سیر
میداد، سیر
میدهد. البته
در حقیقت خدای
متعال امت را
سیر میدهد، «إِنَّ
الَّذينَ
يُبايِعُونَكَ
إِنَّما
يُبايِعُونَ
اللَّهَ»؛[۱۱]
آنهایی که با
تو سیر میکنند،
دارند با خدا
سیر میکنند؛
آنهایی که
دستشان در دست
توست و با تو بیعت
کردهاند،
دارند با خدا
سیر میکنند.
تنزیل
تمام آیات
قرآن خطاب به
نبیاکرم است
و تأویل آن
خطاب به ائمه.
لذا به تمام
این آیات عمل
خواهد شد.
خیلی از آیاتی
که هنوز محقق
نشده است، مانند
«يُريدُونَ
لِيُطْفِؤُا
نُورَ
اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ
وَ اللَّهُ
مُتِمُّ
نُورِهِ وَ
لَوْ كَرِهَ
الْكافِرُونَ»،[۱۲] یا
آیات قتالی که
هنوز به آن
عمل نشده، در
عصر ظهور به
آن عمل میشود.
این آیات خطاب
به نبیاکرم
هستند، اما
عمل کردن به
آن در مقام
تأویل است و
بر عهدۀ امام
است. بنابراین
تمام خطابهایی
که متوجه به
نبیاکرم
است، متوجه
امام زمان هم
هست؛ ایشان
این آیات را
محقق میکنند.
امیرالمؤمنین
نیز همینگونهاند،
«يُقَاتِلُ
عَلَى
التَّأْوِيلِ».
نقل شده
است که وقتی
حضرت میخواستند،
وارد جمل
بشوند،
فرمودند من
اول باید با
اینها اتمام
حجت کنم. لذا
به جملیها
فرمودند من چه
کار کردم که
شما با من میجنگید؟
آیا حکمی از
احکام خدا را
تغییر دادم؟ مالی
را از بیتالمال
برای خودم
برداشتم؟ به
اهل و عیالم
چیزی دادم که
به بقیه
ندادم؟ آیا
حدی را بر شما
جاری کردم که
بر دیگران
جاری نکردم؟
چرا بیعت من
را نقض میکنید؟
آنها گفتند
هیچکدام از
اینها نیست.
بعد از این
بود که حضرت
با آنها وارد
قتال شدند و
فرمودند من
طبق آیه «وَ إِنْ
نَكَثُوا
أَيْمانَهُمْ
مِنْ بَعْدِ
عَهْدِهِمْ
وَ طَعَنُوا
في دينِكُمْ
فَقاتِلُوا
أَئِمَّةَ
الْكُفْرِ
إِنَّهُمْ لا
أَيْمانَ لَهُمْ
لَعَلَّهُمْ
يَنْتَهُونَ»،[۱۳] با
اینها میجنگم.
باید ائمۀ کفر
را بکشید تا
فتنه خاموش
شود، با پاییندستیها
نجنگید بلکه
با محور آنها
درگیر بشوید و
فتنه را جمع
کنید.
لذا حضرت
فرمودند: «فَقَأْتُ
عَيْنَ الْفِتْنَة».[۱۴] اینگونه
نیست که حضرت
با پاییندستیها
درگیر بشوند؛
حضرت با ائمه
و سران فتنه
درگیر میشوند.
این کارها کار
امیرالمؤمنین
است و از شخص
دیگری برنمیآید.
چه کسی میتواند
جمل را طی
کند؟! هرکسی
غیر از
امیرالمؤمنین
وارد این جنگ
شده بود، یک
فتنۀ تاریخی
ماندگار
ایجاد میشد و
فساد بهپا میکرد.
این همان
قتالی است که
نبیاکرم
مأمور به آن
بودند و در
سورۀ برائت از
آن بحث شده
است. این قتال
باید محقق شود
تا یک امت
موحد ساخته
بشود. خطاب
این قتال به
نبیاکرم
است، ولی
تأویلش با
امیرالمؤمنین
است. امام
زمان ارواحنا
فداه هم وقتی
تشریف میآورند،
تأویل آیات
دیگر را محقق
میکنند.
مفصلاً در
روایات آمده
است که آیات
زیادی از سوره
برائت و سورههای
دیگر مأموریت
امام زمان عجل
الله تعالی فرجه
است. هرچند که
خطاب این آیات
به وجود مقدس رسول
الله است، ولی
تأویلش با
ائمه دیگر
است.
کاری که امیرالمؤمنین
در کنار نبیاکرم
انجام دادند،
کینههایی را
به پا کرد که
بعد از بیست و
پنج سال سر برآورد
و سه جنگ
سنیگن ایجاد
کرد. حضرت
مأموریت
داشتند و میدانستند
که چه
اتفاقاتی
قرار است
بیفتد. سه جنگ
با خوارج و
جملیها و
صفینیها رخ
داد و حضرت هر
سه فتنه را
کور کردند. این
سه فتنه خروجی
سقیفه هستند و
حضرت خروجی سقیفه
را کور کردند.
اگر این سه
جنگ نبود،
تشخیص حق و
باطل برای
مؤمنین ممکن
نمیشد. چه
کسی جز
امیرالمؤمنین
میتوانست
مسئلۀ نهروان
و خوارج را حل
کند؟! اگر
حضرت موضع نمیگرفت،
احدی جرأت نمیکرد
موضع بگیرد.
چه کسی میتواند
مقابل معاویه
که معروف به
خال المؤمنین
است بایستد و
قتال را تا
آنجا جلو
ببرد؟! هیچکس
جز
امیرالمؤمنین
جرأت ندارد.
چه کسی میتواند
با طلحه و
زبیر درگیر
شود؟! حضرت با
این کارها
مأموریت خود
را انجام دادند.
«وَ
لَمَّا قَضَى
نَحْبَهُ وَ
قَتَلَهُ
أَشْقَى
الْآخِرِينَ
يَتْبَعُ
أَشْقَى
الْأَوَّلِينَ»،
حضرت بعد از
انجام
مأموریت به
شهادت رسیدند.
پس یک
مرحله دیگر از
قضای خدا با
اولیائش قضای
خدا با
امیرالمؤمنین
است. آن طرح تا
اینجا آمد و
بعد به بلا
کشیده شد؛ «لَمْ
يُمْتَثَلْ
أَمْرُ
رَسُولِ
اللَّهِ فِي
الْهَادِينَ
بَعْدَ
الْهَادِينَ
وَ الْأُمَّةُ
مُصِرَّةٌ
عَلَى
مَقْتِهِ
مُجْتَمِعَةٌ
عَلَى
قَطِيعَةِ
رَحِمِهِ وَ
إِقْصَاءِ وُلْدِهِ»،
امت بر تبعید
و کشتن و قتل و
اسارت ایشان
اجماع کردند. «إِلَّا
الْقَلِيلَ
مِمَّنْ
وَفَى
لِرِعَايَةِ
الْحَقِّ
فِيهِمْ
فَقُتِلَ
مَنْ قُتِلَ
وَ سُبِيَ
مَنْ سُبِيَ
وَ أُقْصِيَ
مَنْ أُقْصِيَ
وَ جَرَى
الْقَضَاءُ
لَهُمْ بِمَا يُرْجَى
لَهُ حُسْنُ
الْمَثُوبَةِ»،
یک عده از این
اولیاء اسیر
شدند، یک عده
به شهادت
رسیدند و یک
عده تبعید
شدند.
اینها
همان قضاء
الهی است که
در ابتدای دعا
گفتیم، «اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
عَلَى مَا
جَرَى بِهِ
قَضَاؤُكَ
فِي
أَوْلِيَائِكَ»
که به اینجا
کشیده شد. این
قضاء خدا
منتهی به عاشورا
و اسارت اهلبیت
شد. «بِمَا
يُرْجَى لَهُ
حُسْنُ
الْمَثُوبَةِ»،
ما امیدواریم
که پایان این
قضاء یک ثواب
فوقالعاده و
«حُسْنُ
الْمَثُوبَةِ»
باشد. چرا؟ «وَ
كَانَتِ
الْأَرْضُ لِلَّهِ
يُورِثُها
مَنْ يَشاءُ
مِنْ عِبادِهِ
وَ
الْعاقِبَةُ
لِلْمُتَّقِينَ»،
کار از دست
خدا خارج نشده
است. این مسیر
بلا مسیری است
که منتهی به
وراثت ارض میشود.
«وَ
الْعاقِبَةُ
لِلْمُتَّقِينَ»،
این همان قضاء
خداست. لذا ما
باید با این
بلا حرکت کنیم
تا به عصر
ظهور برسیم.
[۱]. «وَ
يَقُولُ
الَّذينَ
كَفَرُوا
لَوْ لا أُنْزِلَ
عَلَيْهِ
آيَةٌ مِنْ
رَبِّه
إِنَّما أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ»؛ سورۀ رعد،
آیۀ۷.
[۲]. «عَنْ
أَبِي
جَعْفَرٍ فِي
قَوْلِ
اللَّهِ إِنَّما
أَنْتَ
مُنْذِرٌ وَ
لِكُلِّ
قَوْمٍ هادٍ
قَالَ
رَسُولُ
اللَّهِ
الْمُنْذِرُ
وَ فِي كُلِّ
زَمَانٍ
مِنَّا هَادٍ
يَهْدِيهِمْ
إِلَى مَا
جَاءَ بِهِ
نَبِيُّ
اللَّهِ
ثُمَّ الْهُدَاةُ
مِنْ بَعْدِ
عَلِيٍّ
ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ
وَاحِداً
بَعْدَ
وَاحِدٍ»؛
بصائر
الدرجات، ج ۱،
ص۳۰.
[۳]. سورۀ
ذاریات،
آیات۵۰و۵۱.
[۴].
اللهوف على
قتلى الطفوف،
ص۶۱.
[۵]. «سَأَلْتُ
أَبَا
الْحَسَنِ
لِمَ سُمِّيَ
أَمِيرَ
الْمُؤْمِنِينَ
قَالَ
لِأَنَّهُ يَمِيرُهُمْ
الْعِلْمَ أَ
مَا سَمِعْتَ
فِي كِتَابِ اللَّهِ
وَ نَمِيرُ
أَهْلَنا»؛ الکافی،
ج۱، ص۴۱۲.
[۶]. «وَ إِذْ
قُلْنَا
ادْخُلُوا
هذِهِ
الْقَرْيَةَ
فَكُلُوا
مِنْها
حَيْثُ
شِئْتُمْ
رَغَداً وَ
ادْخُلُوا
الْبابَ
سُجَّداً وَ
قُولُوا
حِطَّةٌ
نَغْفِرْ
لَكُمْ
خَطاياكُمْ وَ
سَنَزيدُ
الْمُحْسِنينَ»؛ سورۀ
بقره، آیۀ۵۸.
[۷]. سورۀ
انسان، آیۀ۸.
[۸]. «فَلَمْ
تَقْتُلُوهُمْ
وَ لكِنَّ
اللَّهَ قَتَلَهُمْ
وَ ما
رَمَيْتَ
إِذْ
رَمَيْتَ وَ لكِنَّ
اللَّهَ
رَمى وَ
لِيُبْلِيَ
الْمُؤْمِنينَ
مِنْهُ
بَلاءً
حَسَناً
إِنَّ اللَّهَ
سَميعٌ عَليمٌ»؛ سورۀ
انفال، آیۀ۱۷.
[۹]. «وَ
اعْلَمُوا
أَنَّ فيكُمْ
رَسُولَ
اللَّهِ لَوْ
يُطيعُكُمْ
في كَثيرٍ
مِنَ الْأَمْرِ
لَعَنِتُّمْ
وَ لكِنَّ
اللَّهَ
حَبَّبَ إِلَيْكُمُ
الْإيمانَ وَ
زَيَّنَهُ
في قُلُوبِكُمْ
وَ كَرَّهَ
إِلَيْكُمُ
الْكُفْرَ وَ
الْفُسُوقَ
وَ
الْعِصْيانَ
أُولئِكَ هُمُ
الرَّاشِدُونَ»؛ سورۀ
حجرات، آيۀ۷.
[۱۰].
اقبال
الاعمال، ج۱،
ص۵۰۷.
[۱۱]. «إِنَّ
الَّذينَ
يُبايِعُونَكَ
إِنَّما يُبايِعُونَ
اللَّهَ يَدُ
اللَّهِ
فَوْقَ أَيْديهِمْ
فَمَنْ
نَكَثَ
فَإِنَّما
يَنْكُثُ
عَلى
نَفْسِهِ وَ
مَنْ أَوْفى
بِما عاهَدَ
عَلَيْهُ
اللَّهَ
فَسَيُؤْتيهِ
أَجْراً
عَظيماً»؛
سورۀ فتح، آیۀ۱۰.
[۱۲]. سورۀ
صف، آیۀ۸.
[۱۳]. سورۀ
توبه، آیۀ۱۲.
[۱۴]. نهج
البلاغه، ص۱۳۷.