لزوم
حمد خدای
متعال در
برابر قضای
ویژۀ الهی

نوشته
پیش‌رو، متن ششمین
جلسه از
مجموعه
سخنرانی‌های
آیت الله میرباقری
در حسنیۀ حضرت
زهرا سلام
الله علیها در
محرم ۱۴۴۶ است. این
جلسه در تاریخ
۲۲ تیر ۱۴۰۳ در قم
برگزار شده
است.

۱. حمد خدا
برای قضای او
با اولیائش

دعای
ندبه دعایی
است که از
امام صادق
علیه السلام
نقل شده است و
به منزلۀ
زیارت امام
زمان عجل الله
تعالی فرجه
است. معارفی
در این دعا
آمده است که
به وضوح مشخص
است که از غیر
معصوم نیست.
این دعا از آن
دعاهایی است
که با توجه به
رفعت مضمونش
دیگر نیاز به
سند ندارد.
برخی هستند که
در سند برخی
احادیث
مناقشه می‌کنند،
درحالی که اگر
کسی از علما
توانست،
مانند این
روایات را
بگوید، آن‌وقت
می‌توانیم،
احتمال بدهیم
که کسی این
روایات را جعل
کرده است.

به‌عنوان
مثال عده‌ای
هستند که در
برخی مشایخ
سند زیارت
جامعۀ کبیره
اشکال می‌کنند!
در حالی که
اگر همۀ علمای
حوزۀ علمیۀ قم
با هم جمع
بشوند، نمی‌توانند
یک زیارت با
این کیفیت
انشاء کنند.
اگر توانستند
شبیه آن را
انشاء کنند،
آن‌وقت می‌توانیم
بگوییم که یک
راوی این
زیارت را جعل
کرده است.
اصلاً از
مضمون بلند
این زیارت
مشخص است که
از لسان امام
نقل شده است.
دعای ندبه هم
از همان
دعاهایی است
که مضمونش
کاملاً مشخص
می‌کند که از
لسان معصوم
صادر شده است. شخص
دیگری نمی‌تواند
در این وِزان
حرف بزند.

این
دعای شریف با
حمد و صلوات
شروع می‌شود.
تقریباً همۀ
دعا از اول تا
به آخر همین
حمد و صلوات
است. «
الْحَمْدُ
لِلَّهِ
رَبِّ
الْعالَمِينَ‏
وَ صَلَّى
اللَّهُ
عَلَى
سَيِّدِنَا
مُحَمَّدٍ
نَبِيِّهِ وَ
آلِهِ وَ
سَلَّمَ
تَسْلِيماً
». اگر چشم کسی
باز بشود،
ربوبیت خدای
متعال در عالم
را می‌بیند.
این ربوبیت
ستودنی است.
لذا می‌گوییم:
«
الْحَمْدُ
لِلَّهِ
رَبِّ
الْعالَمِينَ
»، ربوبیت کل
عوالم با خدای
متعال است. در
مرحله دوم
متوجه به این
می‌شویم که
خدای متعال
بندگانی دارد
که «
لَا
حَبِيبَ
إِلَّا هُوَ
وَ أَهْلُهُ
».[۱]
خدای متعال با
صلواتی که
مستمراً بر
این پیامبر و
این اهل‌بیت
می‌فرستد،
سفره‌ای پهن
می‌کند که کل
عالم از این
سفره استفاده
می‌کنند. غیر
از این صلوات
هیچ خبر دیگری
نیست؛ «
لَوْلَاكَ
مَا خَلَقْتُ
الْأَفْلَاكَ
».[۲]

سپس
به قضای الهی
با اولیاء
خودش توجه می‌شود.
خدای متعال در
عالم قضاء و
حکم ربوبیت دارد؛
حتی یک گل هم
با ربوبیت
خدای متعال
پرورش پیدا می‌کند.
اگر کسی به
همین ربوبیت
توجه کند،
متوجه می‌شوند
که این ربوبیت
ستودنی است.
گلی که می‌روید،
تا زمانی که
به نتیجه
برسد، طفلی که
متولد می‌شود
تا آخر عمرش،
همه تحت
ربوبیت خدای
متعال هستند؛
حتی بارانی که
می‌بارد. هرکس
در اینها تأمل
کند، جمال و
زیبایی صنع خدا
را می‌بیند.
ولی در این
فراز از دعا
به صنع خدا با
اولیائش توجه
داده شده است
و خدای متعال
به‌خاطر کاری
که با اولیاء
خودش کرده است،
حمد می‌شود.

خدای
متعال با
فرستادن ائمه
علیهم السلام
بابی را برای
ما می‌گشاید.
در این فراز
به جلوۀ این
کار الهی توجه
پیدا می‌کنیم
و زیبایی کار
خدا را در این
صحنه می‌بینیم.
ممکن است آدم
رویش یک گل را
در بهار ببیند
و خدا را بر
این رویش حمد
بکند و در
پاییز هم وقتی
این گل رو به
زردی رفت و
خشکید، باز هم
خدا را حمد
کند؛ این کار
سختی نیست.
اما اینکه انسان
افق نگاهش
گسترش پیدا
کند و بتواند
قضای الهی را
با اولیائش
ببیند، یک چیز
دیگری است. اینکه
انسان ببیند
خدا با
اولیائش که
محور ربوبیت
خدای متعال
هستند، چه
کرده است و
بعد هم خدا را
بر آن قضاء و
حکم حمد کند،
یک باب دیگری
است. این بابی
است که با این
دعا گشوده شده
است.

«اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
عَلَى مَا
جَرَى بِهِ
قَضَاؤُكَ
فِي
أَوْلِيَائِكَ
»؛ حال این
اولیاء چه
کسانی هستند؟
«
الَّذِينَ
اسْتَخْلَصْتَهُمْ
لِنَفْسِكَ
وَ دِينِكَ
»؛ آنها خالصۀ
دین تو هستند.
تو آنها را
خالص کرده‌ای
تا یک
مأموریتی بر
روی دوش ایشان
بگذاری. ایشان
«
خَالِصَةَ
اللَّه
»
هستند و خدای
متعال ایشان
را برای خودش
برگزیده است.
خدای متعال
اهل بیت را به‌تدریج
خالص کرده است
و سپس دین
الهی را به‌واسطۀ
آنها نشر داده
است. این
اولیاء الهی
حامل دین و
عامل به دین
هستند.

بنابراین
قضای الهی این
است که
اولیائی را برگزیند
و اینها را به
تدریج رشد
بدهد و خالص
کند تا
مأموریتی را
انجام بدهند. «
إِذِ
اخْتَرْتَ
لَهُمْ
جَزِيلَ مَا
عِنْدَكَ
مِنَ
النَّعِيمِ
الْمُقِيمِ
»؛ خدای
متعال برای
آنها آن نعمت‌های
دائمی و
فراوانی که در
دسترس دیگران
نیست را قرار
داده است و
خدای متعال
اختیار کرده
است که آنها
به آن نعمت
برسند. «
الَّذِي
لَا زَوَالَ
لَهُ وَ لَا
اضْمِحْلَالَ
»؛ آن مقامی
که خدای متعال
برای اولیائش
در نظر گرفته
است، زوال
ندارد و نابود
نمی‌شود و
دائماً باقی
است. پس این
فراز دعا چشم
ما را باز می‌کند
که ببینیم،
خدای متعال
برای اولیاء
خودش چه مقام
خاصی را
اختیار کرده
است؛ «
إِذِ
اخْتَرْتَ
لَهُمْ
جَزِيلَ مَا
عِنْدَكَ
مِنَ
النَّعِيمِ
الْمُقِيمِ
»، آن نعمت‌های
دائمی که زوال
و اضمحلال
ندارند را
برای این
اولیاء
برگزیده است.

۲. لزوم
زهد در برابر
دنیا برای
حرکت به‌سمت
خدای متعال

البته
«
بَعْدَ
أَنْ
شَرَطْتَ
عَلَيْهِمُ
الزُّهْدَ
»، خدای
متعال بعد از
اینکه با آنها
شرط گذاشته،
این مقام را
برای آنها
اختیار کرده
است. خدای
متعال عهدی از
آنها گرفته
است و آن عهد زهد
در همۀ مقامات
دنیاست؛ «
بَعْدَ
أَنْ
شَرَطْتَ
عَلَيْهِمُ
الزُّهْدَ
فِي
دَرَجَاتِ
هَذِهِ
الدُّنْيَا
الدَّنِيَّةِ
». خدای متعال
نسبت به تمام
درجات این
دنیا از آنها
زهد خواسته
است. ایشان
نباید نسبت به
هیچ‌یک از
جلوه‌های
دنیا رغبتی
نشان بدهند و
باید فارغ از
جلوه‌های
دنیا باشند.

بر
اساس روایات
زهد یعنی
انسان دائماً
در حال سبقت
به سوی خدا
باشد، یعنی از
متن حیات الدنیا
عبور کند و در
حال سبقت و
سرعت باشد و
جلوی همه حرکت
کند و راه را
برای دیگران
باز کند که به دنبالش
بیایند. وقتی
انسان از متن
حیات الدنیا
که شرایطش
برای شیطان و
ابلیس و
اولیاء طاغوت
مهیا شده است
عبور می‌کند،
باید زهد
داشته باشد.
خدای متعال در
این دنیا، به
طواغیت
امکاناتی
داده است و
امدادشان می‌کند؛
قرآن کریم هم
می‌فرماید: «
مَنْ
كانَ يُريدُ
الْعاجِلَةَ
عَجَّلْنا لَهُ
فيها ما
نَشاءُ
لِمَنْ
نُريدُ
»،[۳]
خدای متعال
برای آن کسانی
که به‌دنبال
دنیای زودگذر
هستند،
امکاناتی
فراهم فرموده
است. درجای
دیگر فرمود: «
مَنْ
كانَ يُريدُ
حَرْثَ
الدُّنْيا
نُؤْتِهِ
مِنْها
»،[۴] کسی
که محصول
دنیایی می‌خواهد،
ما به او عطا
می‌کنیم.

بنابراین
برای کل جبهه‌ای
که مقابل
انبیاء الهی
هستند، حیات
دنیایی قرار
داده شده است
که جلوه‌های
فراوانی هم
دارد. لذا
خدای متعال
گاهی به ما
نهیب می‌زند و
می‌گوید از
این جلوه‌ها
شگفت زده
نشوید و اصلاً
به این جلوه‌ها
نگاه نکنید، «
فَلا
تُعْجِبْكَ
أَمْوالُهُمْ
وَ لا أَوْلادُهُمْ
».[۵]
در جای دیگر
فرمود: «
وَ لا
تَمُدَّنَّ
عَيْنَيْكَ
إِلى‏ ما مَتَّعْنا
بِهِ
أَزْواجاً
مِنْهُمْ
»،[۶]
امتداد نگاه
نداشته باش و
به شکوفه‌هایی
که در دست
آنهاست چشم
ندوز. ما وقتی
از وسط این
جلوه‌ها عبور
می‌کنیم،
نگاهمان به
آنها می‌افتد،
لذا خدای
متعال می‌فرماید:
«
لا
تَمُدَّنَّ
عَيْنَيْكَ
»؛ اگر
چشمتان خورد،
چشمتان را
بردارید.

خدای
متعال برای
اولیاء خود
مقاماتی در
نظر گرفته
است، ولی با
آنها شرط کرده
است که اسیر هیچ‌یک
از جلوه‌های
دنیا نشوند و
زاهد و فارغ
باشند. زیرا
اینها کسانی
هستند که باید
سبقت بگیرند.
به‌همین خاطر
نباید نگران
تلخ و شیرین و
کم و زیاد
دنیا باشند.
زهد به این
معنی است؛
زاهد آن کسی
است که سرش را
به خدا سپرده
و به سرعت از
وسط حیات دنیا
عبور می‌کند و
راه را برای
دیگران باز می‌کند
و نگران تلخی
و شیرینی دنیا
نیست. «
لِكَيْلا
تَأْسَوْا
عَلى‏ ما
فاتَكُمْ وَ لا
تَفْرَحُوا
بِما آتاكُمْ
»،[۷]
کسی که به
سرعت در راه
خدا حرکت می‌کند،
نباید نگران
کم و زیاد و
تلخی و شیرینی
دنیا باشد.

زاهد
باید بداند که
تحت تدبیر
خداست. حوادثی
که برای انسان
پیش می‌آید،
حوادثی است که
خدای متعال از
قبل برای مسیر
او معین کرده
است. این تلخی‌ها
و شیرینی‌ها و
سختی‌ها و
خوشی‌ها مهم
نیست؛ کسانی
که می‌خواهند
راه را برای
دیگران باز
کنند و دیگران
را از متن
حیات الدنیا
عبور بدهند و
به سمت خدای
متعال ببرند،
باید زاهد
باشند و از
سختی‌ها و
خوشی‌های
روزگار فارغ
باشند. باید
زاهد باشند تا
بتوانند راه
را برای یک
امت باز
بکنند.

اولیاء
خدا این‌گونه
هستند و به‌همین
خاطر است که
خدای متعال
برای آنها این
مقامات را در
نظر گرفته
است. البته
این مقامات فقط
برای خود
اولیاء الهی
نیست، بلکه
برای آن کسانی
که دنبال
ایشان حرکت می‌کنند
هم هست.
انبیاء و
اولیاء الهی
مأمور به
دستگیری مردم
هستند و مردم
را به سمت آن
مقامات سوق می‌دهند.
البته هر
پیامبری
متناسب با
درجه‌ای که
دارد، مقامی
دارد و امت
خودش را به
سمت آن مقام
سیر می‌دهد.
درجات انبیاء
فرق می‌کند.

خدای
متعال در سورۀ
مبارکۀ جمعه بیان
می‌کند یهود
اعتراض داشت
که چرا نبوت
را از میان ما
خارج کردید؟
کتب آسمانی در
اختیار
انبیاء ما
بوده که از
نسل حضرت
اسحاق و یعقوب
و موسی بودند؛
چرا پیامبر
آخرالزمان از
میان نسل
اسماعیل
انتخاب شده
است؟ خدای
متعال در پاسخ
به اینها می‌فرماید:
«
إِنْ
زَعَمْتُمْ
أَنَّكُمْ
أَوْلِياءُ
لِلَّهِ مِنْ
دُونِ
النَّاسِ
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ
كُنْتُمْ
صادِقينّ
»؛[۸]
اگر شما
اولیاء خدا
هستید، اگر
شما می‌خواهید
که ما امکانات
را به شما
بدهیم و دیگران
به‌دنبال شما
بیایند، اگر
شما می‌خواهید
راه را برای
دیگران باز
بکنید، چرا در
دنیا گیر کرده‌اید؟!
«
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
»؛ کسی که
پایش در دنیا
گیر است که
نمی‌تواند
دیگران را از
دنیا عبور
بدهد. اگر
راست می‌گویید
و از سر صدق می‌گویید
که ما جزو
اولیاء خدا
هستیم و باید به
ما وحی برسد،
آرزوی مرگ
کنید.

سپس
می‌فرماید: «
وَ لا
يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْديهِمْ
»؛[۹]
اینها به‌شکلی
در عالم عمل
کرده‌اند که
هرگز نمی‌توانند،
دل از دنیا
بکنند. کسی که
نمی‌تواند دل
خود را از
دنیا بکند،
نمی‌تواند
راه را برای
دیگران باز
بکند. کسی که
دلش می‌خواهد
هزار سال و
حتی بیشتر در
این دنیا
بماند، نمی‌تواند
راه را برای
دیگران باز
بکند. حتی نمی‌تواند
خودش به سرعت
از دنیا عبور
کند. بنابراین
اگر برای
اولیاء الهی
مقاماتی در
نظر گرفته شده
است، اگر قرار
است این
اولیاء امت
خود را با
خودشان به آن
مقامات
برسانند، به
شرط زهد است؛ «
بَعْدَ
أَنْ
شَرَطْتَ
عَلَيْهِمُ
الزُّهْدَ
فِي
دَرَجَاتِ
هَذِهِ
الدُّنْيَا
الدَّنِيَّةِ
وَ
زُخْرُفِهَا
وَ زِبْرِجِهَا
». این انبیاء
و اولیاء،
باید در مقابل
همۀ جلوه‌های
دنیا با خدا
قرار ببندند
که آلوده
نشوند و گرد و
غبار دنیا روی
دلشان ننشیند.
انبیاء الهی
این‌گونه‌اند
که وقتی از
متن حیات الدنیا
عبور می‌کنند،
حتی غبار هم
بر لباس‌شان
نمی‌نشیند.

اینکه
خدای متعال در
سورۀ مبارکۀ
مدثر می‌فرماید:
«
يا
أَيُّهَا
الْمُدَّثِّرُ
* قُمْ
فَأَنْذِرْ *
وَ رَبَّكَ
فَكَبِّرْ *
وَ ثِيابَكَ
فَطَهِّرْ
»،[۱۰]
خدای متعال در
این سوره به
پیامبر دستور
می‌دهد، بلند
شو و انذار کن
و عظمت و
کبریای خدا را
در دل این
مردم بنشان. «
وَ
ثِيابَكَ
فَطَهِّرْ
»، ثیاب خودت
را تطهیر کن؛
ثیاب حضرت امت
ایشان هستند،
خود حضرت که
آلوده نمی‌شود.
پس انبیاء
الهی باید امت
خود را به
مقاصدی
برسانند. خدای
متعال هم آن
مقامات را
برای ایشان در
نظر گرفته
است. «
إِذِ
اخْتَرْتَ
لَهُمْ
جَزِيلَ مَا
عِنْدَكَ
مِنَ
النَّعِيمِ
الْمُقِيمِ
الَّذِي لَا
زَوَالَ لَهُ
وَ لَا
اضْمِحْلَالَ
»؛ این نعمات
پایدار در
مقابل زهد در
برابر حیات
دنیاست.

در
این دنیا نعمت‌هایی
وجود دارد که
به دست شیاطین
و دشمنان خدا
و فراعنه می‌رسد.
اما این
دنیایی که
خدای متعال
برای فراعنه
درست کرده
است، زوال و
اضمحلال دارد
و مقیم نیست.
این دنیا جلوه
دارد، ولی «
اعْلَمُوا
أَنَّمَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا لَعِبٌ
وَ لَهْوٌ وَ
زينَةٌ وَ
تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ
وَ تَكاثُرٌ
فِي
الْأَمْوالِ
وَ الْأَوْلادِ
كَمَثَلِ
غَيْثٍ
أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ
نَباتُهُ
»؛[۱۱]
دنیا چیزی بیش
از این پنج تا
نیست. البته
تکاثر این
دنیا حتی تا
دم مرگ شما را
گیر می‌اندازد؛
«
أَلْهاكُمُ
التَّكاثُرُ *
حَتَّى
زُرْتُمُ الْمَقابِرَ
»،[۱۲]
حواستان را
جمع کنید،
بساطی که
شیطان برای
شما درست کرده
است، حقیر
است، ولی شما
را گیر می‌اندازد.

در
سورۀ مبارکۀ
حدید می‌فرماید
این دنیایی که
سر راهتان
است، قیمتی ندارد؛
«
كَمَثَلِ
غَيْثٍ
»،
این دنیا مثل
باران بهاری
است که می‌بارد،
«
أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ
نَباتُهُ
»، آدمی که
چشمش بسته است
و پشت‌صحنه را
نمی‌بیند،
آدمی که کافر
است و ایمان
به غیب ندارد،
از بهار شگفت‌زده
می‌شود. اما
طولی نمی‌کشد
که این فضا
تغییر می‌کند
و نسیم پاییزی
می‌وزد و
گیاهان زرد می‌شوند
و سپس تبدیل
به خس و خاشاک
می‌شوند و زیر
دست و پا قرار
می‌گیرند؛ «
ثُمَّ
يَهيجُ
فَتَراهُ
مُصْفَرًّا
ثُمَّ يَكُونُ
حُطاماً
».

۳. وعدۀ نقد
انبیاء و نسیۀ
دنیا

اما
خدای متعال در
مقابل این
امکانات و
بساط اضمحلال‌پذیر
دنیا که قرار
است از بین
برود، یک عالم
زوال‌ناپذیر
برای انبیاء
در نظر گرفته
است. این عالم
زوال‌ناپذیر
از آخرت شروع
نمی‌شود،
بلکه از همین
دنیا شروع می‌شود.
خیال نکنید که
وعدۀ انبیاء
نسیه است؛
نقدترین
وعده، وعدۀ
انبیاست. وعدۀ
اولیاء طاغوت و
شیطان است که
نسیه است؛
وقتی قیامت می‌شود،
شیطان می‌گوید:
«
وَعَدْتُكُمْ
فَأَخْلَفْتُكُمْ
»،[۱۳]
جهنمی‌ها به
شیطان می‌گویند
تو ما را
بدبخت کردی.
او هم در جواب
می‌گوید من
فقط شما را
صدا زدم؛ خدا
و انبیاء هم صدا
زدند، من دروغ
می‌گفتم و
آنها راست می‌گفتند،
اما شما
خودتان به‌دنبال
منِ دروغ‌گو
راه افتادید!
چرا من را
مؤاخذه می‌کنید؟!

پس
در این فراز
از دعا آمده
است که خدای
متعال یک نعمت
مقیم برای
اولیائش در
نظر گرفته است
و اولیاء خدا
از همین دنیا
وارد این نعمت
می‌شوند.
آنهایی که با
انبیاء همراه
می‌شوند، از
همین‌جا وارد
بهشت می‌شوند.
درهای بهشت از
همین‌جا
گشوده می‌شود،
نه از آخرت.
اینکه در
روایات متعدد
آمده است که
حرم نبی‌اکرم
صلی الله علیه
و آله باغی از
باغ‌های بهشت
است، یا دری
از درهای بهشت
از قم گشوده
می‌شود، یعنی
همین الان این‌گونه
است، نه در
قیامت.

انبیاء
ابواب الله
هستند و درهای
بهشت را از همین‌جا
به روی ما باز
می‌کنند. وعدۀ
انبیاء نسیه
نیست که فقط
در قیامت قرار
باشد به آن
برسیم، بلکه
اگر کسی با
انبیاء همراه
بشود، از همین‌جا
قدم در بهشت
می‌گذارد.
البته قبل از
ورود به بهشت
باید صراط و اعراف
را طی کرد،
ولی درهای
بهشت از همین‌جا
گشوده می‌شوند.
به عبارت دیگر
نازلۀ بهشت در
همین دنیا
وجود دارد. «
إِنَّ
الْأَبْرارَ
لَفي‏ نَعيمٍ
»،[۱۴]
فقط برای
قیامت نیست، بلکه
الان وسط بهشت
هستند.

بنابراین
خدای متعال
حیات الدنیا
را برای
دیگران و عالم
آخرت را برای
اولیاء خودش
در نظر گرفته
است. خدای
متعال در حیات
الدنیا به
دسته‌های
مختلف شکوفه‌های
مختلفی از
دنیا داده
است؛ ثروت‌های
مختلف، قدرت‌های
مختلف،
موقعیت‌های
مختلف و
مواردی از این
قبیل به آنها
داده است. چشم
شما هم به این
چیزها می‌افتد،
اما باید
حواستان باشد
که نگاهتان را
امتداد ندهید.
چراکه «
وَ
رِزْقُ
رَبِّكَ
خَيْرٌ وَ
أَبْقى
»؛
آن رزقی که
پروردگار تو
برای تو و
امتت در نظر
گرفته است،
قابل مقایسه
با این
امکانات نیست.
آن چیزی که
خدای متعال به
حضرت موسی می‌دهد
کجا، آن چیزی
که به قارون
می‌دهد کجا؛
آنچه که به
قارون دادند،
گنج قارون
است، ولی اگر
چشمت را به
گنج قارون دوختی،
دیگر نمی‌توانی
سفرۀ حضرت
موسی را
ببینی. اگر
چشمت را به
امکانات فرعون
و قارون
بدوزی، همیشه
چشمت نزدیک‌بین
می‌شود و دیگر
نمی‌توانی،
آن سفره‌ای که
خدا برای
پیامبرانش
پهن کرده است
را ببینی.

این
دعا چشم ما را
باز می‌کند و
می‌گوید خدا
یک اولیائی
دارد که در
رابطۀ با آنها
چیزی را حکم
کرده است. «
اللَّهُمَّ
لَكَ
الْحَمْدُ
عَلَى مَا
جَرَى بِهِ
قَضَاؤُكَ
فِي
أَوْلِيَائِكَ
». این را کسی
می‌تواند
ببیند که با
نگاه امام
صادق علیه
السلام به
عالم نگاه می‌کند.
به پیامبر خدا
می‌گفتند تو
به بی‌راهه
رفتی و راه را
گم کرده ای!
راه خدا که
نباید این‌همه
سختی داشته
باشد! معلوم
است که خدا به
تو غضب کرده
است! هنوز بدر
تمام نشده،
احد می‌آید.
در جنگ خندق
بعضی از
سربازها در
روز فقط یک خرما
می‌خوردند.
خندق تمام
شده، حضرت بلا
فاصله اینها
را به سمت
تبوک می‌برد.
در جنگ تبوک
دیگر کار به
جایی رسید که
حتی یک خرما
نداشتند که در
طول روز
بخورند. کسانی
که چشمشان نمی‌بیند،
در این شرایط
می‌گویند
حتماً خدا به
پیامبر غضب
کرده است!

اما
خدای متعال می‌فرماید
چشم‌های خود
را باز کنید و
ببینید چقدر
وضعتان خوب
است، «
ما
وَدَّعَكَ
رَبُّكَ وَ ما
قَلى‏ * وَ
لَلْآخِرَةُ
خَيْرٌ لَكَ
مِنَ
الْأُولى
‏»؛[۱۵]
شرایط شما
الان خیلی خوب
است، اما در
رجعت بهتر هم
می‌شود. اگر
انسان یک
مقدار چشم خود
را باز کند، می‌بیند
که الان هم
شرایط خوب
است. در صحنۀ
عاشورا دو
سفره پهن شده
بود؛ یک سفره،
سفرۀ
سیدالشهداء و
یک سفره هم
ابن‌زیاد و
یزید. کسی که
نزدیک‌بین
باشد، سفره
ابن‌زیاد را
انتخاب می‌کند؛
زیرا فکر می‌کند
که سفرۀ او
رنگین‌تر است
و قدرت و
پیروزی در
آنجاست، ولی
نمی‌داند که
در حقیقت سفرۀ
امام حسین
علیه السلام
رنگین‌تر است.
سفرۀ حضرت یک
سفرۀ ابدی است
که خدا برای
ایشان پهن
کرده است.

بنابراین
امام صادق
علیه السلام
در این قسمت از
دعا چشم ما را
به این حقیقت
باز می‌کنند.
خدای متعال
اولیائی دارد
که در باب
آنها قضائی
کرده است و یک
عالم ابدی با
نعمت‌های
مقیم به ایشان
داده است. آن
سفره‌ای که در
محضر خدا پهن
است، مقام فوق‌العاده‌ای
است، «
عِنْدَ
مَليكٍ
مُقْتَدِرٍ
».[۱۶]
مهم‌ترین
مقام بهشت این
است که انسان «
عِنْدَ
مَليكٍ
مُقْتَدِرٍ
» باشد. شهداء
هم به این
مقام رسیدند «
عِنْدَ
رَبِّهِمْ
يُرْزَقُونَ
»[۱۷]
هستند. هرکسی
دستش به این
سفره نمی‌رسد؛
خدای متعال
فقط برای
اولیاء خود
این را در نظر
گرفته است؛ «
إِذِ
اخْتَرْتَ
لَهُمْ
جَزِيلَ مَا
عِنْدَكَ
مِنَ
النَّعِيمِ
الْمُقِيمِ
الَّذِي لَا
زَوَالَ لَهُ
وَ لَا
اضْمِحْلَالَ
»، این سفره‌ای
است که برای
انبیاء پهن
شده است.

البته
شرط این
مقامات زهد
است؛ «
بَعْدَ
أَنْ
شَرَطْتَ
عَلَيْهِمُ
الزُّهْدَ
فِي
دَرَجَاتِ
هَذِهِ
الدُّنْيَا
الدَّنِيَّةِ
وَ
زُخْرُفِهَا
وَ
زِبْرِجِهَا»؛
باید نسبت
به جلوه‌های
حیات الدنیا
زاهد باشید.
اگر زاهد
نباشید، نمی‌توانید
از دنیا به
سمت آن سفره
عبور کنید و
سر همان سفرۀ
دنیا زمین‌گیر
می‌شوید. لذا
وقتی از وسط
دنیا عبور می‌کنید،
نباید کف
پایتان تَر
شده و دامنتان
آلوده شود؛ در
عبور از دنیا
نباید غبار بر
روی شما
بنشیند. سپس
هرچقدر که می‌توانید،
دیگران را به‌دنبال
خودتان
بیاورید.

سپس
می‌فرماید: «
فَشَرَطُوا
لَكَ ذَلِكَ
وَ عَلِمْتَ
مِنْهُمُ
الْوَفَاءَ
بِهِ
»؛
انبیاء و
اولیاء در
پاسخ به خدای
متعال گفتند
قول می‌دهیم و
به این قول هم
عمل کردند.
وقتی کسی شرطی
را قبول می‌کند،
خدای متعال او
را وارد بلایا
می‌کند تا
آشکار بشود که
چقدر شرط را
قبول دارد. این
پیامبران هم
وارد بلایا
شدند و طبق
شرط عمل
کردند. لذا می‌فرماید:
«
فَقَبِلْتَهُمْ
وَ
قَرَّبْتَهُمْ
». خدای متعال
در مقابل چیزی
که به اینها
داده است، از
ایشان قراری
گرفته و ایشان
هم قبول کردند
و به آن عمل
کردند و خدای
متعال هم
قبولشان کرد و
حجب را برای
آنها برداشت.

سپس
می‌فرماید: «
وَ
قَدَّمْتَ
لَهُمُ
الذِّكْرَ
الْعَلِيَّ
وَ
الثَّنَاءَ
الْجَلِيَّ
»، خدای
متعال قبل از
اینکه
اولیائش به آن
مقامات
برسند، یک ذکر
رفیع و یک
ثناء جلی
برایشان به‌عنوان
پیشواز
فرستاده است. «
وَ
أَهْبَطْتَ
عَلَيْهِمْ
مَلَائِكَتَكَ
»؛ ایشان محل هبوط
ملائکه قرار
داده شدند.
ملائکه‌ای که
ملکوت عالم در
دست آنهاست،
نزد این اولیاء
الله هبوط می‌کنند.
«
وَ
كَرَّمْتَهُمْ
بِوَحْيِكَ
»؛ خدای
متعال ایشان
را با نزول
وحی اکرام
کرد.

بنابراین
به‌خاطر
اینکه
اولیاءالله
می‌خواهند،
راه دیگران را
باز کنند،
خدای متعال
ملائکه و وحی
را بر اینها
نازل می‌کند.
این قضاء خدا
با آنهاست.
وقتی ایشان با
خدا شرط می‌کنند
که زاهد
بشوند، خدای
متعال به‌عنوان
مقدمه اینها
را می‌فرستد؛
«
وَ
قَدَّمْتَ
لَهُمُ
الذِّكْرَ
الْعَلِيَّ
وَ
الثَّنَاءَ
الْجَلِيَّ
وَ
أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ
مَلَائِكَتَكَ
وَ
كَرَّمْتَهُمْ
بِوَحْيِكَ
وَ
رَفَدْتَهُم‏
بِعِلْمِكَ
». اینها
میهمان سفرۀ
علم پروردگار
هستند. لذا
تمام حقایق
نزد آنهاست. «
وَ
جَعَلْتَهُمُ
الذَّرَائِعَ
إِلَيْكَ وَ
الْوَسِيلَةَ
إِلَى
رِضْوَانِكَ
»؛ اولیاء
خدا وسیله و
واسطه‌ای
هستند که
دیگران باید
از طریق ایشان
تا مقام رضوان
بروند.

بنابراین
خدای متعال هم
دست اولیاء
خودش را پر
کرده است و هم
آنها را بال
پرواز امت
قرار داده
است. اگر کسی
بخواهد تا
مقام رضوان
بیاید، باید
از طریق
اولیاء الله
بیاید. مقام
رضوان برای
این انبیاء
مقدر شده است.
چون ایشان با
خدا قرار
بستند و بر سر
آن قرار
ماندند، خدای
متعال این
مقام را به
ایشان داد. غروب
عاشورا نصرت
الهی بر کربلا
مشرف شد و خدای
متعال به
سیدالشهداء
فرمود آیا می‌خواهید
آن چیزی را که
برای رجعت به
شما وعده داده
بودیم، الان
محقق کنیم؟
اگر بخواهید،
چیزی از مقام
شما کم نمی‌شود
و هرچیزی که
از دست داده‌اید
نیز به شما
برمی‌گردد.
اما حضرت به
خدای متعال
عرضه داشت ما
سر قراری که
بستیم هستیم.
انبیاء الهی
نیز سر قرار
خود با خدا
ایستاده‌اند،
«
وَ
عَلِمْتَ
مِنْهُمُ
الْوَفَاءَ
بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ
وَ
قَرَّبْتَهُمْ
».

بنابراین
به‌خاطر این
وفای به عهد خدای
متعال به این
انبیاء
امکاناتی
داد؛ «
وَ
أَهْبَطْتَ
عَلَيْهِمْ
مَلَائِكَتَكَ
وَ
كَرَّمْتَهُمْ
بِوَحْيِكَ
وَ رَفَدْتَهُم‏
بِعِلْمِكَ
». اما غیر از
اینکه این
سفره برای
انبیاء پهن شد،
چیز دیگری هم
به ایشان داده
شد؛ «
وَ
جَعَلْتَهُمُ
الذَّرَائِعَ
إِلَيْكَ وَ
الْوَسِيلَةَ
إِلَى
رِضْوَانِكَ
»؛ خدای
متعال ایشان
را وسیله قرار
داد تا دیگران
با ایشان
پرواز کنند و
به مقام رضا
برسند. پس
خدای متعال
اولیائی دارد
و یک عالم
زوال‌ناپذیر
و مستقری برای
آنها در نظر
گرفته است، منتها
به شرط اینکه
از وسط این
دنیا که عبور
می‌کنند، به
آن نگاه نکنند
و کف پایشان
تر نشود.
ایشان هم به
این قرار عمل
کردند و به
دنیا دل
نبستند.

نقل
شده است که
وقتی جملی‌ها
وارد بصره
شدند، سر بصره
با هم دعوا می‌کردند.
چون بصره در
آن زمان به
معنای کل عراق
بود. اینها
وقت نماز صبح
دعوایشان شد
که طلحه امام
جماعت بشود یا
زبیر؛ چون
هرکس امام
جماعت شود،
رئیس خواهد
بود. به‌همین
خاطر سر اینکه
چه کسی نماز
صبح را بخواند،
دعوایشان شد.
این دعوا به‌قدری
طول کشید که
داشت نماز
مردم قضا می‌شد.
لذا کسی آمد و
وساطت کرد که
یک روز پسر
طلحه نماز
بخواند و یک
روز پسر زبیر؛
خودتان هم نیاز
نیست نماز
بخوانید. قدرت
را این‌گونه
بین خودتان
تقسیم کنید.
اینها هنوز
پیروز نشده،
دعوای‌شان
شده بود.

اما
وقتی حضرت
امیر علیه
السلام بصره
را از اینها
پس گرفت و
وارد بیت
المال شد،
کوهی از طلا و
نقره در آنجا
دید؛ وقتی
حضرت چشمش به
اینها افتاد،
فرمود ای دنیا
تو می‌خواهی
من را فریب
بدهی که من
برای تو کار
کنم؟! حضرت امیر
چاه حفر می‌کردند
و بلافاصله
وقفش می‌کردند.
گاهی اوقات به
اندازه گردن
شتر آب از چاه
می‌جوشید،
ولی حضرت وقف‌نامه‌اش
را می‌نوشتند.
این فرق حضرت
است. خود حضرت
هم در خطبۀ
قاصعه خودشان
را توصیف می‌کنند
و می‌فرمایند:
«
قُلُوبُهُمْ
فِي
الْجِنَانِ
وَ أَجْسَادُهُمْ
فِي الْعَمَل
‏»؛[۱۸]
من از آن
جمعیتی هستم
که در دنیا
بیشتر از همه کار
می‌کنم، ولی
در عین حال
قلبم در بهشت
است.

بنابراین
وقتی این
اولیاء با
خدای متعال
عهد بستند،
خدای متعال
این مقامات را
هم برای ایشان
در نظر گرفت و
هم ایشان را
وسیله قرار
داد تا دیگران
به‌واسطه
ایشان به این
مقامات برسند.
«السَّابِقُونَ
السَّابِقُونَ
»،[۱۹]
این انبیاء و
رسل هستند.
ایشان قبل از
بقیه حرکت
کردند و راه
را باز کردند
تا دیگران به‌دنبال
ایشان حرکت
کنند. روح
القدس برای
آنهاست و در
ایشان دمیده
شده است و
بقیه باید از
علم و وحی
ایشان
استفاده
کنند؛ چون
علوم الهی در
اختیار ایشان
است. لذا
دیگران سر سفرۀ
انبیاء مهمان
می‌شوند و اگر
درست حرکت
کنند، به‌واسطۀ
انبیاء به
مقام رضوان می‌رسند؛
«
بِكُمْ
يُسْلَكُ
إِلَى
الرِّضْوَانِ
وَ عَلَى مَنْ
جَحَدَ
وَلَايَتَكُمْ
غَضَبُ الرَّحْمَنِ
».[۲۰]
سلوک تا مقام
رضوان با اهل‌بیت
ممکن است؛ کسی
نمی‌تواند به
تنهایی به آن
مقام برسد؛ با
کشتی اهل بیت
باید بروی تا
به مقام رضوان
برسی.

بنابراین
سفره‌ای که
برای انبیاء
پهن شده، سفرۀ
وحی است؛ این
سفره چه ربطی
به سفرۀ فرعون
دارد؟ درست
است که آنها
هم چیزهایی
دارند، ولی
سفره آنها کجا
و سفره انبیاء
کجا؟ «
كَذلِكَ
جَعَلْنا
لِكُلِّ
نَبِيٍّ
عَدُوًّا
شَياطينَ
الْإِنْسِ وَ
الْجِنّ
»؛[۲۱] هر
پیامبری
دشمنان جن و
انس دارد که «
يُوحي‏
بَعْضُهُمْ
إِلى‏ بَعْضٍ
زُخْرُفَ الْقَوْلِ
غُرُوراً
»؛ اینها بین
خودشان
الهاماتی
دارند و حرف‌های
پر زرق و برق
می‌زنند. زخرف
یعنی چیزی که
ظاهرش خوب
است، ولی چیزی
پشتش نیست؛
یعنی پر زرق و
برق است. علت
اینکه کلمه
«مزخرف» نزد ما
به معنای «چرت‌وپرت»
است، هم همین
است؛ چون ممکن
است ظاهر خیلی
زیبایی داشته
باشد، ولی هیچ
پشتوانه‌ای
ندارد.

پس
وقتی می‌فرماید:
«
زُخْرُفَ
الْقَوْلِ
»، یعنی آنها
هم چیزهایی
دارند، ولی
پشتوانه ندارند.
اما این طرف
وحی الهی است.
آنها به‌تعبیر
قرآن «
يُريدُونَ
لِيُطْفِؤُا
نُورَ
اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ
»؛[۲۲]
این حرف‌ها از
دهان آنها
خارج می‌شود و
حتی ریشه در
دل خودشان هم
ندارد، چه رسد
به اینکه ریشه
در حقایق عالم
داشته باشد.
اما این طرف
وحی الهی و
علم الهی است.
انسان می‌تواند
سر سفره‌ای که
برای انبیاء
پهن شده
بنشیند و می‌تواند
سر سفره
مزخرفات
بنشیند که
ظاهرش خیلی زیباست.
خدای متعال به
انبیاء خودش
دو چیز داده؛
هم برای خود
انبیاء، آن
مقامات را در
نظر گرفته است
و هم به ایشان
امکان داده
است که وسیلۀ
دیگران بشوند
تا دیگران هم
به مقام رضوان
برسند؛ «
الذَّرَائِعَ
إِلَيْكَ وَ
الْوَسِيلَةَ
إِلَى
رِضْوَانِكَ
».

همۀ
ما زاهد هستیم؛
اهل دنیا نسبت
به آن چیزی که
در دست خداست،
زاهد هستند و
اصلاً ناراحت
نمی‌شوند که
آن چیزها
بهشان نرسد؛
گویا از آن
عالم دل کنده‌اند.
اما اولیاء
خدا برعکس اهل
دنیا هستند؛ «
الرَّاغِبُ
فِيمَا
زَهِدَ فِيهِ
غَيْرُهُ مِنَ
الثَّوَابِ
الْجَزِيلِ
وَ الثَّنَاءِ
الْجَمِيلِ
».[۲۳]
انبیاء در
دنیا زاهد
هستند، ولی
قطعاً به چیزی
رغبت دارند؛
حال رغبتشان
به کجاست؟ به
آن چیزهایی که
نزد خداست. ما
نسبت به آن
مقامات زاهد
هستیم و نسبت
به دنیا راغب،
اما اولیاء
خدا برعکس ما
هستند و نسبت
به دنیا زهد
دارند و نسبت
به آن مقامات
راغب هستند.
بین این دو
رغبت هم نمی‌شود،
جمع کرد؛ جمع
بین این دو
جمع بین خدا و
خرماست. «الدنیا
و الاخره
ضرتان»؛[۲۴]
اینها هووی هم
هستند؛ به هر
اندازه‌ای که
این بیاید، او
می‌رود، این
دو اصلاً قابل
جمع نیستند.

۴. بیان
قضای الهی با
انبیاء

در
ادامۀ دعا
اتفاقاتی که
برای حضرت آدم
و چهار پیامبر
اولوا العزم
افتاده است را
توضیح می‌دهد
و بیان می‌کند
که خدای متعال
با ایشان چه
کرده و ایشان
در عالم چه
کردند. در
نهایت هم به
وجود مقدس نبی‌اکرم
صلی الله علیه
و آله می‌رسد.
ایشان اسبق
السابقین است
و همۀ انبیاء
به‌دنبال سر
ایشان حرکت می‌کنند.
یک مقایسه
اجمالی هم بین
نبی‌اکرم و
چهار پیامبر
اولوا العزم و
حضرت آدم هم
می‌کند.

می‌دانید
که حضرت آدم
ابوالبشر است
و خیلی محترم است.
برای احترامش
همین بس که
چند هزار سال
قبل از شهادت
حضرت امیر چون
می‌دانسته که
مدفن حضرت
کجاست، قبر
خود را در نجف
قرار داده است.
گویا از چند
هزار سال قبل
اینجا
ایستاده است تا
ملاقاتی با
حضرت امیر
داشته باشد.
حضرت نوح هم
همین‌گونه
است و قبر خود
را کنار قبر
حضرت امیر قرار
داده است.
برای عظمت
ایشان همین بس
است. لذا در
حرم حضرت
امیر، این دو
پیامبر هم
زیارت می‌شوند
و زیارت‌نامه
دارند.

«فَبَعْضٌ
أَسْكَنْتَهُ
جَنَّتَكَ
إِلَى أَنْ
أَخْرَجْتَهُ
مِنْهَا
»؛
سیر حضرت آدم
و قضای خدا با
ایشان را بیان
می‌کند. خدای
متعال حضرت
آدم را در
بهشت ساکن کرد
و سپس ایشان
را بیرون کرد.
البته این
اخراج یک اخراج
فوق‌العاده
است؛ اصلاً
خدای متعال
ایشان را اخراج
کرد، تا روی
زمین با حضرت
امیر ملاقات
کنند. خدای متعال
بعد از هبوط
حضرت آدم
فرمود: «
فَإِمَّا
يَأْتِيَنَّكُمْ
مِنِّي هُدىً
».[۲۵]
این «
هُدىً» یعنی
امیرالمؤمنین
علیه السلام.
یعنی فرمود به
زمین بروید و
من حضرت امیر
را می‌فرستم
که شما همراه
او بشوید. شعر
حافظ هم همین
است و می‌گوید
من گندم
خوردم، چون می‌خواستم
تو را زیارت
کنم؛ این سیر
حضرت آدم است.
سپس در رابطه
با حضرت نوح
می‌فرماید: «
وَ
بَعْضُهُمْ
حَمَلْتَهُ
فِي فُلْكِكَ
وَ نَجَّيْتَهُ
مَعَ مَنْ
آمَنَ مَعَهُ
مِنَ الْهَلَكَةِ
بِرَحْمَتِكَ
». سیر نبوت
حضرت نوح به
اینجا می‌رسد
که محصول کار
خودش که به
اندازه یک
کشتی آدم
هستند را سوار
می‌کند و خدای
متعال ایشان
را از مهلکه
نجات می‌دهد.

«وَ
بَعْضٌ
اتَّخَذْتَهُ
لِنَفْسِكَ
خَلِيلًا
»؛ حضرت
ابراهیم خیلی
مهم است. خدای
متعال ایشان
را برای خودش
خلیل قرار داد
و حضرت
ابراهیم به
مقام خلت
رسید. ایشان
امتحاناتی را
پس داد تا
خلیل الله
بشود. بعد از
اینکه خلیل
شد، «
وَ
سَأَلَكَ
لِسَانَ
صِدْقٍ فِي
الْآخِرَةِ
»؛ گفت خدایا
من منادی
توحیدم، ولی
اگر این توحید
بخواهد به گوش
عالم برسد،
باید یک زبانی
باشد، زبان من
کافی نیست. در
روایت آمده
است که وقتی حضرت
ابراهیم کعبه
را بنا کرد،
خدا فرمود برو
بالای سنگ که
همان مقام
ابراهیم است،
بایست و همه
را صدا بزن.
ایشان گفت ای
خدا صدای من
که به جایی
نمی‌رسد. خدای
متعال فرمود
تو کاری
نداشته باش و
صدا بزن؛ من
صدایت را می‌رسانم.
«
وَ
أَذِّنْ فِي
النَّاسِ
بِالْحَجِّ
»؛[۲۶]
حضرت بالای
سنگ ایستاد و
صدا زد و خدای
متعال هم صدای
حضرت را به
تمام عوالم
رساند؛ حتی
آنهایی که به
دنیا نیامده
بودند هم صدای
حضرت را شنیدند.
در روایت آمده
است که هرکسی
این صدا را
شنیده و لبیک
گفته است، به‌اندازه‌ای
که لبیک گفته
است، به مکه
می‌رود.

با
همۀ این اوصاف
حضرت ابراهیم
به خدا عرضه
می‌دارد که
لسان من برای
آن دعوت به
توحید کافی نیست،
زبان دیگری به
من بده؛ «
وَ
سَأَلَكَ
لِسَانَ
صِدْقٍ فِي
الْآخِرَةِ
». خدای متعال
هم می‌فرماید:
«
فَأَجَبْتَهُ
وَ جَعَلْتَ
ذَلِكَ
عَلِيّاً
»، آن لسان
صدقی که می‌تواند
ندای توحید را
به عالم
برساند، حضرت
امیر علیه
السلام هستند.

«وَ
بَعْضٌ
كَلَّمْتَهُ
مِنْ
شَجَرَةٍ
تَكْلِيماً
»؛ وحی حضرت
موسی با سخن
خدا شروع شد؛
خدای متعال از
ورای یک درخت
با ایشان صحبت
کرد و ایشان به
پیامبری رسید.
سپس می‌فرماید:
«
وَ
جَعَلْتَ
لَهُ مِنْ
أَخِيهِ
رِدْءاً وَ وَزِيراً
»؛ خدای
متعال برادری
به ایشان داد
که وزیر و کمک‌کار
ایشان باشد. «
وَ
بَعْضٌ
أَوْلَدْتَهُ
مِنْ غَيْرِ
أَبٍ وَ
آتَيْتَهُ
الْبَيِّنَاتِ
وَ
أَيَّدْتَهُ
بِرُوحِ
الْقُدُسِ
»؛ آیات
بیناتی به
حضرت عیسی
دادی و روح
القدس را در
او دمیدی.

کل
ماجرای این
چهار پیامبر
اولوا العزم
که قله‌های
انبیاء
هستند، همین
است. سپس می‌فرماید:
«
وَ
كُلٌّ
شَرَعْتَ
لَهُ
شَرِيعَةً وَ
نَهَجْتَ
لَهُ
مِنْهَاجاً
»؛ با هر کدام
از این انبیاء
یک مسیری در
این عالم باز
شد. «
وَ
تَخَيَّرْتَ
لَهُ
أَوْصِيَاءَ
»؛ برای هر
کدام از این
انبیاء
اوصیائی قرار
دادی که راه
این پیامبر را
ادامه بدهند. «
مُسْتَحْفِظاً
بَعْدَ
مُسْتَحْفِظٍ
مِنْ مُدَّةٍ
إِلَى
مُدَّةٍ
»؛
اینها از دین
این پیامبر در
امواج فتنه‌ها
محافظت می‌کردند.
سپس می‌فرماید:
«
إِقَامَةً
لِدِينِكَ
»؛ این کارها
را کردی چون
می‌خواستی دینت
در عالم اقامه
بشود، «
وَ
حُجَّةً
عَلَى
عِبَادِكَ
» و حجت برای
بندگانت تمام
بشود. اینجا
عالم اختیار
است؛ دین حق
یک قرارگاهی
دارد و دشمن
می‌خواهد ریشۀ
حق را بکند.
برای اینکه حق
زائل نشود و
مستقر بماند،
خدای متعال
انبیاء و
اوصیاء خود را
فرستاد؛ «
وَ
لِئَلَّا
يَزُولَ
الْحَقُّ
عَنْ مَقَرِّهِ
وَ يَغْلِبَ
الْبَاطِلُ
عَلَى
أَهْلِهِ
».

خدای
متعال این
انبیاء را
فرستاد، برای
اینکه آنهایی
که جهنمی می‌شوند،
دیگر حجت
نداشته
باشند؛ «
وَ
لِئَلَّا
يَقُولَ
أَحَدٌ لَوْ
لا أَرْسَلْتَ
إِلَيْنا
رَسُولًا
مُنْذِراً وَ
أَقَمْتَ
لَنَا
عَلَماً
هَادِياً
فَنَتَّبِعَ آياتِكَ
مِنْ قَبْلِ
أَنْ نَذِلَّ
وَ نَخْزَى
‏»؛ برای
اینکه دیگر
کسی نگوید،
اگر پیامبر می‌فرستادی،
ما به راه حق
می‌آمدیم.
برای اینکه
کسی نگوید تو
راهی برای ما در
عالم باز
نکردی و ما هم
گرفتار خواری
شدیم. خدای
متعال برای
اینکه از این
حرف‌ها
نزنند،
انبیاء خود را
از عالم بالا
فرستاد تا رنج‌ها
را تحمل کنند
و راه مردم را
باز کنند.

«إِلَى
أَنِ
انْتَهَيْتَ
بِالْأَمْرِ
إِلَى
حَبِيبِكَ وَ
نَجِيبِكَ
»؛ این رشتۀ
دین را منتهی
به حبیب خودت کردی
و او را به این
عالم فرستادی
که محبت را
بسط بدهد، «
إِنَّ
اللَّهَ
أَدَّبَ
نَبِيَّهُ
عَلَى مَحَبَّتِهِ
فَقَالَ
إِنَّكَ
لَعَلى‏
خُلُقٍ
عَظِيمٍ
».[۲۷]
خدای متعال
پیامبرش را با
محبت تربیت
کرد و با روح
القدس تسدید و
تایید کرد و
سپس سیاست و سرپرستی
عباد را به
ایشان سپرد.
این‌گونه
نیست که هرکسی
دلش بخواهد،
از جایش بلند شود
و امتی را
سرپرستی کند.
باید محبت و
شوقی در دل
انسان باشد که
بتواند مردم
را به خدا دعوت
کند. کسی که
بدون اینها
سرپرست امت
شود، هم خودش
به جهنم می‌رود
و هم بقیه را
جهنمی می‌کند.

بنابراین
وقتی خدای
متعال کار را
به اینجا رساند،
حبیبش را به
عالم فرستاد. «
فَكَانَ
كَمَا
انْتَجَبْتَهُ
سَيِّدَ مَنْ
خَلَقْتَهُ
وَ صَفْوَةَ
مَنِ
اصْطَفَيْتَهُ
وَ أَفْضَلَ
مَنِ
اجْتَبَيْتَهُ
وَ أَكْرَمَ
مَنِ
اعْتَمَدْتَهُ
»؛ ایشان بین
خوب‌ها خوب‌ترین
هستند و در هر
صفتی که
انبیاء
داشتند، ایشان
برترین بوده‌اند.
ایشان صفوه
همه مصطفین
هستند؛ «
صَفْوَةَ
مَنِ
اصْطَفَيْتَه
‏». ایشان در
بین آنهایی که
مجتبی و
برگزیده‌اند،
افضل هستند. «
قَدَّمْتَهُ
عَلَى
أَنْبِيَائِكَ
»؛ خدای
متعال ایشان
را بر همه
انبیاء مقدم
کرد. این مقدم
کردن، فقط از
نظر مقام
نیست؛ ایشان
واقعاً قبل از
همۀ انبیاء با
خدا بودند.
خدای متعال
وقتی ایشان را
خلق کرد، به
ایشان فرمود: «
أَنْتَ
الْمُرَادُ
وَ أَنَا
الْمُرِيدِ
وَ أَنْتَ
خِيَرَتِي
مِنْ خَلْقِي
»؛ مقصد خلقت
تو هستی و ما
عالم را به
دست تو سپردیم.

سپس
امام صادق می‌فرماید
ایشان دست همه
را می‌گیرد؛ «
وَ
بَعَثْتَهُ
إِلَى
الثَّقَلَيْنِ
مِنْ عِبَادِكَ
وَ
أَوْطَأْتَهُ
مَشَارِقَكَ
وَ مَغَارِبَكَ
»؛ همل شرق و
غرب عالم را
زیر پای او
قرار دادی. «
بَعَثْتَهُ
إِلَى
الثَّقَلَيْنِ
مِنْ عِبَادِكَ
»؛ وزن‌دارهای
عالم را به
دست ایشان
سپردی و شرق و
غرب کائنات را
زیر پای ایشان
قرار دادی.

سپس
«
سَخَّرْتَ
لَهُ
الْبُرَاقَ
وَ عَرَجْتَ
بِهِ إِلَى
سَمَائِك
»، او را به
عوالم بالا
عروج دادی.
حضرت با همین
جسم به معراج
رفتند. معراج
روحی شوخی است!
جسم پیامبر از
روح ما لطیف‌تر
است. طبق
روایات روح
انبیاء و
شیعیان کامل از
منزلت جسم
امام است و جسم
ایشان با بقیۀ
جسم‌ها فرق
دارد. «
سَخَّرْتَ
لَهُ
الْبُرَاقَ
وَ عَرَجْتَ
بِهِ إِلَى
سَمَائِكَ وَ
أَوْدَعْتَهُ
عِلْمَ مَا
يَكُونُ
إِلَى
انْقِضَاءِ
خَلْقِك
»؛ همه علم در
وجود ایشان به
ودیعت نهاده
شده است. خدای
متعال چنین
شخصی را برای
ما فرستاده و
به ایشان گفته،
دست بندگان من
را بگیر. قضاء
خدا این است و
اگر آدم این
را ببیند،
باید از اول
تا آخر عمرش
سرش را بر
سجده بگذارد و
خدا را حمد
کند.

 


[۱].
زیارت آل
یاسین.

[۲]. الانوار
فی مولد النبی
صلى الله عليه
و آله، ص۵.

[۳]. «مَنْ
كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ
عَجَّلْنا
لَهُ فيها ما
نَشاءُ
لِمَنْ
نُريدُ ثُمَّ
جَعَلْنا
لَهُ جَهَنَّمَ
يَصْلاها
مَذْمُوماً
مَدْحُوراً
»؛ سورۀ
اسراء، آیۀ۱۸.

[۴]. «مَنْ
كانَ يُريدُ
حَرْثَ
الْآخِرَةِ
نَزِدْ لَهُ
في‏ حَرْثِهِ
وَ مَنْ كانَ
يُريدُ حَرْثَ
الدُّنْيا
نُؤْتِهِ
مِنْها وَ ما
لَهُ فِي
الْآخِرَةِ
مِنْ نَصيبٍ
»؛ سورۀ
شوری، آیۀ۲۰.

[۵]. «فَلا
تُعْجِبْكَ
أَمْوالُهُمْ
وَ لا أَوْلادُهُمْ
إِنَّما
يُريدُ
اللَّهُ
لِيُعَذِّبَهُمْ
بِها فِي
الْحَياةِ
الدُّنْيا وَ
تَزْهَقَ
أَنْفُسُهُمْ
وَ هُمْ
كافِرُونَ
»؛ سورۀ
توبه، آیۀ۵۵.

[۶]. «وَ لا
تَمُدَّنَّ
عَيْنَيْكَ
إِلى‏ ما مَتَّعْنا
بِهِ
أَزْواجاً
مِنْهُمْ
زَهْرَةَ الْحَياةِ
الدُّنْيا
لِنَفْتِنَهُمْ
فيهِ وَ
رِزْقُ
رَبِّكَ
خَيْرٌ وَ
أَبْقى
‏»؛
سورۀ طه، آیۀ۱۳۱.

[۷]. «لِكَيْلا
تَأْسَوْا
عَلى‏ ما
فاتَكُمْ وَ لا
تَفْرَحُوا
بِما آتاكُمْ
وَ اللَّهُ لا
يُحِبُّ
كُلَّ
مُخْتالٍ
فَخُورٍ
»؛
سورۀ حدید،
آیۀ۲۳.

[۸]. «قُلْ يا
أَيُّهَا
الَّذينَ
هادُوا إِنْ
زَعَمْتُمْ
أَنَّكُمْ
أَوْلِياءُ
لِلَّهِ مِنْ
دُونِ
النَّاسِ
فَتَمَنَّوُا
الْمَوْتَ
إِنْ
كُنْتُمْ
صادِقينَ
»؛ سورۀ
جمعه، آیۀ۶.

[۹]. «وَ لا
يَتَمَنَّوْنَهُ
أَبَداً بِما
قَدَّمَتْ
أَيْديهِمْ
وَ اللَّهُ
عَليمٌ
بِالظَّالِمينَ
»؛ سورۀ
جمعه، آیۀ۷.

[۱۰].
سورۀ مدثر،
آیات۱ـ۴.

[۱۱]. «اعْلَمُوا
أَنَّمَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا لَعِبٌ
وَ لَهْوٌ وَ
زينَةٌ وَ
تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ
وَ تَكاثُرٌ
فِي
الْأَمْوالِ
وَ الْأَوْلادِ
كَمَثَلِ
غَيْثٍ
أَعْجَبَ
الْكُفَّارَ
نَباتُهُ
ثُمَّ يَهيجُ
فَتَراهُ مُصْفَرًّا
ثُمَّ
يَكُونُ
حُطاماً وَ
فِي الْآخِرَةِ
عَذابٌ
شَديدٌ وَ
مَغْفِرَةٌ
مِنَ اللَّهِ
وَ رِضْوانٌ
وَ مَا
الْحَياةُ
الدُّنْيا
إِلاَّ
مَتاعُ
الْغُرُورُ
»؛ سورۀ
حدید، آیۀ۲۰.

[۱۲].
سورۀ تکاثر،
آیات۱و۲.

[۱۳]. «وَ قالَ
الشَّيْطانُ
لَمَّا
قُضِيَ
الْأَمْرُ
إِنَّ
اللَّهَ
وَعَدَكُمْ
وَعْدَ الْحَقِّ
وَ
وَعَدْتُكُمْ
فَأَخْلَفْتُكُمْ
وَ ما كانَ
لِيَ
عَلَيْكُمْ
مِنْ
سُلْطانٍ إِلاَّ
أَنْ
دَعَوْتُكُمْ
فَاسْتَجَبْتُمْ
لي‏ فَلا
تَلُومُوني‏
وَ لُومُوا
أَنْفُسَكُمْ
ما أَنَا
بِمُصْرِخِكُمْ
وَ ما أَنْتُمْ
بِمُصْرِخِيَّ
إِنِّي
كَفَرْتُ
بِما أَشْرَكْتُمُونِ
مِنْ قَبْلُ
إِنَّ
الظَّالِمينَ
لَهُمْ
عَذابٌ أَليمٌ
»؛ سورۀ
ابراهیم،
آیۀ۲۲.

[۱۴].
سوره انفطار،
آیه ۱۳.

[۱۵].
سوره ضحی،
آیات ۳ و ۴.

[۱۶]. «في‏
مَقْعَدِ
صِدْقٍ
عِنْدَ
مَليكٍ
مُقْتَدِرٍ
»؛ سورۀ قمر،
آیۀ۵۵.

[۱۷]. «وَ لا
تَحْسَبَنَّ
الَّذينَ
قُتِلُوا في‏
سَبيلِ
اللَّهِ
أَمْواتاً
بَلْ
أَحْياءٌ عِنْدَ
رَبِّهِمْ
يُرْزَقُونَ
»؛
سورۀ آل‌عمران،
آیۀ۱۶۹.

[۱۸]. نهج
البلاغه،
خطبۀ قاصعه.

[۱۹].
سورۀ واقعه،
آیۀ۱۰.

[۲۰].
زیارت جامعۀ
کبیره.

[۲۱]. «وَ
كَذلِكَ
جَعَلْنا لِكُلِّ
نَبِيٍّ
عَدُوًّا
شَياطينَ
الْإِنْسِ وَ
الْجِنِّ
يُوحي‏
بَعْضُهُمْ
إِلى‏ بَعْضٍ
زُخْرُفَ
الْقَوْلِ
غُرُوراً وَ
لَوْ شاءَ
رَبُّكَ ما
فَعَلُوهُ
فَذَرْهُمْ وَ
ما
يَفْتَرُونَ
»؛ سورۀ
انعام، آیۀ۱۱۲.

[۲۲]. «يُريدُونَ
لِيُطْفِؤُا
نُورَ
اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ
وَ اللَّهُ
مُتِمُّ
نُورِهِ وَ
لَوْ كَرِهَ
الْكافِرُونَ
»؛ سورۀ صف،
آیۀ۸.

[۲۳].
زیارت حضرت
عباس علیه
السلام.

[۲۴]. «إِنَّ
الدُّنْيَا
وَ
الْآخِرَةَ
عَدُوَّانِ
مُتَفَاوِتَانِ
وَ
سَبِيلَانِ
مُخْتَلِفَانِ
فَمَنْ
أَحَبَّ
الدُّنْيَا
وَ تَوَلَّاهَا
أَبْغَضَ
الْآخِرَةَ
وَ عَادَاهَا
وَ هُمَا
بِمَنْزِلَةِ
الْمَشْرِقِ
وَ الْمَغْرِبِ
وَ مَاشٍ
بَيْنَهُمَا
كُلَّمَا قَرُبَ
مِنْ وَاحِدٍ
بَعُدَ مِنَ
الْآخَرِ وَ
هُمَا بَعْدُ
ضَرَّتَان
‏»؛ نهج
البلاغه، ص۴۸۶

[۲۵]. «قُلْنَا
اهْبِطُوا
مِنْها
جَميعاً
فَإِمَّا
يَأْتِيَنَّكُمْ
مِنِّي هُدىً
فَمَنْ تَبِعَ
هُدايَ فَلا
خَوْفٌ
عَلَيْهِمْ
وَ لا هُمْ
يَحْزَنُونَ
»؛ سورۀ
بقره، آیۀ۳۸.

[۲۶] «وَ
أَذِّنْ فِي
النَّاسِ
بِالْحَجِّ
يَأْتُوكَ
رِجالاً وَ
عَلى‏ كُلِّ
ضامِرٍ
يَأْتينَ
مِنْ كُلِّ
فَجٍّ عَميقٍ
»؛ سورۀ حج،
آیۀ۲۷.

[۲۷]. «دَخَلْتُ
عَلَى أَبِي
عَبْدِ
اللَّهِ فَسَمِعْتُهُ
يَقُولُ
إِنَّ
اللَّهَ
عَزَّ وَ جَلَّ
أَدَّبَ
نَبِيَّهُ
عَلَى
مَحَبَّتِهِ
فَقَالَ وَ
إِنَّكَ
لَعَلى‏
خُلُقٍ عَظِيمٍ
ثُمَّ
فَوَّضَ
إِلَيْهِ
فَقَالَ
عَزَّ وَ
جَلَّ
وَ
ما آتاكُمُ
الرَّسُولُ
فَخُذُوهُ وَ
ما نَهاكُمْ
عَنْهُ
فَانْتَهُوا
وَ
قَالَ عَزَّ
وَ جَلَّ
مَنْ
يُطِعِ
الرَّسُولَ
فَقَدْ
أَطاعَ اللَّهَ
قَالَ
ثُمَّ قَالَ
وَ إِنَّ
نَبِيَّ
اللَّهِ
فَوَّضَ
إِلَى
عَلِيٍّ وَ
ائْتَمَنَهُ
فَسَلَّمْتُمْ
وَ جَحَدَ
النَّاسُ
فَوَ اللَّهِ
لَنُحِبُّكُمْ
أَنْ
تَقُولُوا
إِذَا قُلْنَا
وَ أَنْ
تَصْمُتُوا
إِذَا صَمَتْنَا
وَ نَحْنُ
فِيمَا
بَيْنَكُمْ
وَ بَيْنَ
اللَّهِ
عَزَّ وَ
جَلَّ مَا
جَعَلَ اللَّهُ
لِأَحَدٍ
خَيْراً فِي
خِلَافِ أَمْرِنَا
»؛ الكافی،
ج‏۱، ص۲۶۵

 

 

پیمایش به بالا