نگاهی به بحث شهادت و مبانی آن ارتباط شهید با تولی و انتظار
متن پیش رو سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در آن به بحث جایگاه شهداء و مفهوم شهادت پرداخته اند و طی جلسه به پرسش های حضار جواب داده اند که متن به شکل سخنرانی کامل بازنویسی شده است. در این بحث به ابعاد مختلف شهادت و مقام شهید و ارتباط آن با ابتلای انسان و نور ولایت و بهره برداری از معصوم(ع) پرداخته شده است و در انتها ایشان به ارتباط شهید و جریان ظهور اشاره کرده اند. در همین پایگاه گزارشی از بحثی در همین رابطه منتشر شده است که می توانید برای مشاهده آن از لینک بالا استفاده کنید.
انسان خداي متعال را در سلوك خود «انتخاب» مي كند، یعنی از بين محبوب ها و معبودها، رو به خداي متعال مي آورد و به سمت اوحركت مي كند. و در قدم اول با سرمايه هایش، با فكر و روحش و با رياضت ها، مراقبه ها، محاسبه هايي كه مي كند، در طريق دستيابي به هدفش – خدای متعال- حركت مي كند. او با اين گام ها به دركي از حقيقت، حضرت حق، دنيا و ما سوي الله مي رسد كه در این مرحله، همه مسيرها را بن بست مي بيند و تنها راه را همان راه خداي متعال مي بيند. بی قراری ها و اشتیاق ها برای چنين انساني، امكان بازگشت به دنيا و با دنيا و با ديگران زندگي كردن از بین می رود و ديگر نمي تواند در دنيا قرار بگيرد که «
لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب
»(۱)
انساني كه به اين مقام مي رسد در عين حال كاملاً متوجه است كه با توان و سرمايه خود امكان رسيدن به محبوب را ندارد؛ نه راه معرفت به او و نه راه وصول به او. او مي فهمد كه راه ها براي سلوك تنگ هستند. شهود، تجربه، عقل، رياضت، راه هایي نيستند كه ما را به كمال محبوب برسانند چرا که همه رياضت ها و بقیه راه های ما به اندازه خود ما و ظرفیت ماست و این برای چنین راهی کارگشا نیست. حتی احساس مي كند كه همه اهل سلوك در دامنه اين قله هاي بلند زمين گير شده اند. پس طبيعی است که آن چه را كه طلب مي كند اين است «
فَاسلُك بِنَا سُبُلَ الوُصُولِ اِلَيكَ وَ يَسِّرنَا فِي الطُّرُقِ الوُفُودِ عَلَيكَ. عزد عَلينَا البَعيد و سِّهل عَلينا العَسير الشديد
»(۲)
مسیر پر بلای سالکین الهی
تعبيري در مناجات خمس عشر که انساني كه به اين جایگاه مي رسد قاعدتاً آن چيزي كه دست او را می گيرد جذبه هاي الهي است که معمولاً اين جذبه ها در متن بلا متوجه سالك مي شوند، یعنی از اين به بعد سالك با «بلاي الهي» سير مي كند که ظاهرش بلا است و باطن اش جذبه هاي محبت خدا که: «البلاء للولاء». ريشه بلا در محبت خداوند متعال است. شايد اين تعبير را بتوان اینگونه معنا كرد که رشته ولاء خداوند است كه اين بلا را رقم مي زند و انسان هاي سالكِ طالب، آنچنان به اضطرار می رسند که فرياد استغاثه شان بلند می شود و با جذبه هاي بلاي الهي به سمت خداي متعال حركت مي كنند. اين جاست كه آن انسان هايي كه واقعاً اهل راه و طالب هستند، محبت الهي در دل آنها شعله ور شده و آنها را بي قرار كرده است، به مقام «طلب بلا» مي رسند. يعني مشتاق بلا مي شوند چرا که در باطن بلا آن جذبه ها و نردبان سلوك را مي بينند و مي فهمند كه فقط با اين مَركب می توان به طرف خداي متعال حركت كرد، لذا مشتاق و طالب بلا مي شوند.
گرچه به ما گفتند که از خداوند عافيت بخواهيد، اما كسي كه به این مقام مي رسد در يك منزلتي قرار مي گيرد كه ديگر مشتاق بلا مي شود و آرزوي بلا مي كند. بلايي كه او را ازخودش عبور بدهند واز موانع و سدها و مراحل گذر بدهند و او را به وصال برساند. اين ها هستند كه مهمان بلای خدا مي شوند و با اين مركب به سوي خدا حركت می كنند. براي آنها رنج ها پيام محبت دوست و پيام دعوت دوست به سوي خود «او» است. در متن بلاها جذبه ها و محبت ها را و الطاف پنهاني را و رحمت الهي را مشاهده مي كند؛ بلاهایی همچون بيماري، فقر، گرفتاري، از دست دادن امكانات که «
و لنبلونكم بشيء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات
»(بقره/۱۵۵). اين بلاها نردبان سلوك هستند و لذا «
فبشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون
»
یعنی اگر نتوانستند در سلوک ابتدایی رجوعي به سمت حق داشته باشند، در متن بلا مي توانند به سوی خداوند متعال رجوع كنند آنهايي كه ظرفيت رجوع در بلا دارند آنها صابر هستند و در بلا، رجوع به سوی حضرت حق را پيدا مي كنند. لذا بشارتی که در ادامه آیه است برای ایشان است که «
اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون
»
بنابراين وقتي انسانی اولاً در مسير سلوك حركت مي كند و ثانیاً به مقام طلب واحد مي رسد، تركيب اين دو مقام «اضطرار» خواهد بود. اين اضطرار او را به روي آوردن، اعتصام به حضرت حقه، مطالبه دستگيري او، استغاثه می کشاند و طبيعتاً پس از آن نیز به استدعاي بلا و درك بلا و بعد درك رحمتي كه در متن آن بلاست مي رساند. همه اهل بلا و بلاكشان اين گونه بوده اند.
مقام شهادت نصیب سالکین بلا
شهادت يكي از اقسام بلاهايي است كه اهل سلوك را سالك مي كند که «
ان الجهاد باب من ابواب الجنه
»(۳). البته بر طبق معانی که از آیات و روایات برداشت می گردد، جنت همان درجات قرب است پس جنت نیز دارای درجاتی است و جهاد دربی است که به یکی از این درجات می رسد و البته این درب برای همگان نیست که «
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصّه اوليائه
» اين ها آن اوليائي هستند كه به مقام ولايت رسيدند و باب اين بلا به رويشان گشوده شده است. وقتی به آیات قرآن در مورد داستان جنگ هاي سنگينی همچون احد نظاره می کنیم مشاهده می شود که داستان بلا و ابتلاء الهي راه بري کرده است. «
و ليبتلي الله ما في صدوركم و لِيُمَحِّصَ ما في قلوبكم
»(آل عمران/۱۵۴) شما با این جنگ (احد) و با اين صحنه سنگين، قلب هايتان زير و رو شد و شما راه يافته ها و انتخاب شده ها به تمحيص قلب رسيدید.
جهاد يك بابي است كه ظاهرش باب بلا است و به سوي اوليائي كه به چنان مرحله ای مي رسند گشوده مي شود و آن كساني كه اهل راه هستند و جذبه هاي خداي متعال را از اين راه آورده است از اين در سالك مي شوند و وارد وادي بلا مي شوند.
از طرف دیگر حقيقت شهادت، آن عهدی است كه انسان سالك باخداي متعال بسته است عهدی که «
و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايتهم به
»(توبه/۱۱۱) عهدي که بسته است تا از خود عبور كند تا بتواند وارد اين ميدان – و به تعبير بزرگان- وارد نار عبوديت شود و در اين نار بسوزد و از او هيچ چيز نمايند جز محبوب!
در روایات عالم میثاق است که وقتي ميثاق ها گرفته شد، خداي متعال آتشي ایجاد کردند و فرمود که وارد شويد. اصحاب یمين وارد شدند و اصحاب يسار نپذيرفتند و اين آتش براي اصحاب یمين به گلستان بدل گردید. اين همان نار عبودیت است كه بعضي گفتند عبوديتي كه ظاهر آن آتش است و باطنش سوختن انانيت، تفرعن، حجابها و درك حقيقت و رسيدن به قله وصال.
بنابرين اهل شهادت محور عبور از خود در راه رسيدن به محبوب هستند. شهادت عهد تحمل اين بلاست، اما با بلاهای دیگری همچون بيماري، فقر، گرفتاري و … تفاوتهایی دارد. اول اینکه معمولاً اهل شهادت اهل اختيار هستند. که به گمان من می توان از برخی از ادله برای توضیح آن استفاده کرد که ريشه این موضوع در عوالم قبل است. بر اساس تصریح منابع روایی ما برخي از شهادت ها پيمان هايي هستند که در عالم قبل بسته شده اند. یعنی عده اي عهدی داده اند و با اختيار خود وارد به اين ميدان بلا شده اند. اینگونه نیست که این بلایی که در دنیا به آن مبتلا میگردند از قبل در انتخاب آن تاثیر گذار نبوده اند حالا بايد بر آن صبر کنند تا به مقام آن بلا برسند. بلکه عهدی است که پیش از این بسته اند و قراری است که پیش از این گذاشته اند و حالا در این دنیا به اين قرارها در این دنيا عمل مي كنند. پس شهادت يك عهد اختياري است.
دوم اینکه شهداء نردبانِ سلوك دیگران هستند. شهادت يك ضلع و يك بعدش اين است كه انسان سالك مي خواهد قرباني شود و از خودش عبور كند تا او را دريابد. اما ضلع دیگری نیز وجود دارد! در عهد شهادت او عهد مي بندد که خود نیز وارد به اين ميدان بلا شود. اين غير بيماري است كه انسان حاضر مي شود ۲۰ سال بيماري را تحمل كند تا با بيماري سالك شود و گرفتاريها و موانع او را به سوي راه عبور دهند. شهید به مقامی می رسد که به آن چنان تعلقی به محبوب مي رسد كه مي خواهد براي اعلام نام او از خود نیز عبور كند. مسئله فقط نثار خودش نيست، او آنچنان غيرتي نسبت به محبوب در وجودش شعله ور شده است كه مي خواهد خودش نباشد تا نام او باشد. او می خواهد که این موانع، حُجُب و ظلمت هایی که اراده های باطل و ظلمانی انسانهای طاغی ایجاد کرده اند و یک نظام باطل ایجاد کرده اند، نباشد تا حجاب ظهور حقیقت برداشته شود. آن غيرتي كه پيدا مي كنند موجب مي شود كه حاضر شوند وارد اين ميدان شوند، اين بلا را تحمل كنند و ازخود عبور كنند تا نام محبوبش احيا شود. لذا اين بلا از این زاویه از بلاهای دیگر ممتاز است.
شهادت عهدي است كه يك انسان به مقام محبت رسیده مي بندد. مسئله اين نيست كه مي خواهد خودش به وصال برسد بلكه مي خواهد نام محبوب او، ياد او زنده باشد و حجاب ظهور حقيقت برداشته شود. بنابراين تفاوت اين عهد با عهد ديگر اینچنین است.
مقام حیات ازلی شهداء
اما انسانی که از خود عبور كند باقي خواهد بود. چرا که «
ما عندكم ينفد و ما عندالله باق
»(نحل/۹۶) و نیز داریم که «
كل شيء هالك الا وجهه
».(قصص/۸۸) انسان تا تبديل به وجه نگردد باقي نخواهد ماند چرا که بر اساس روایات، انسان تا متوجه خود است باقي نيست، اما انساني كه از خود عبور مي كند متوجه او مي گردد و همه وجودش ذكر گردید اين حقيقت باقی خواهد بود.
البته قدم بعد آن است که وجه الله، اولياي معصوم هستند و انساني كه فاني در آستان ولايت آنها مي شود به مقام بقا مي رسد. بنابراين اگر بقايي هست یک حياتي باقی است، در سايه عبور از خود و نفسانيات است. البته گفته شد که بالاترين درجه عبور از خود، از آن شهداست. چرا که گاهي يك انسان از خود عبور مي كند تا به محبوب برسد، گاهی نیز از خود عبور مي كند تا نام محبوب زنده بماند. آدمی در قدم اول مي گويد «چرا من نباشم كه او مي باشد؟» در حالیکه اين همان حجاب انانيت است و تا از اين عبور نكند نخواهد فهمید كه چرا من نباشم كه او باشد. وقتي از خود عبور كرد خواهد فهمید که اصلاً خيال مي كرد كه منی هست. اصلاً من در كار نيست و هر چه هست اوست. انسان تا وقتی از خود عبور نكرده است مي گويد «چرا بگویم بأبي انت و امي؟» تا اين انانيت هست نه وصولي هست و نه درك آن حاصل مي شود كه «
چرا بابي أنت و امي و نفسي
». بت نفس نمي گذارد كه انسان بگويد كه چرا او باشد و من نباشم، اما وقتي از خود عبور كرد مي فهمد كه اصلاً خبري نبوده و اين طرف يك توهم بود و شيطنت.
در هر صورت شهيد تفاوت هایي كه با بقيه بلا كش ها دارد اين است كه عهدي كه با خدا بسته است، عهديست كه از يكسو عهد عبور از خود براي رسيدن به محبوب است. شهيد حقيقتاً انساني است كه طالب رسیدن به شهود است. او مي خواهد به شهود حقيقت برسد و اين غیر از با عبور از خود ممكن نيست. پس حاضر مي شود، اين صحنه هاي سنگين را تحمل كند و ميدان جنگ و عبور از عزيزان و همه تعلقات را پشت سر بگذارد تا بتواند به شهود برسد و حقيقت را دريابد. وقتي که رسيد واقعاً شهيد مي شود، يعني شاهد حقيقت مي شود.
ممکن است سوال شود که «آیا بابي أنت و أمي در زیارت عاشورا مرحله اي پايين تر از عرفان است؟ به نظر میرسد که در این جمله هنوز منيّت و انانيتی هستی که اوج عرفان و فناء في الله نیست. آیا در این جمله زيارت عاشورا هنوز انانیت وجود دارد؟ عارف، عرفان نمي بيند، بلکه هر چه مي بيند معروف است. پس اينجا بأبي انت و امي اوج عرفان نيست؟»
در جواب باید دانست که اين ها مراحل درك در سير مراحل سلوك است. انسان در يك مرحله اي همه چيز خودش را پاي آنها فدا مي كند تا به آنها برسد. سالك در سير و سلوك خود و توجه به ولي خدا به مرحله اي مي رسد كه از همه چيز خودش عبور مي كند مي شود مستشهد؛ يعني مي خواهد همه چيز را بدهد تا به شهود حقيقت ولايت برسد.
اما اگر سوال شود که «دو نفر مي روند جبهه يكي زخمي مي شود ديگري شهيد مي شود و هر دو به يك نيت مي روند آیا این به دست خوشان نیست؟» باید گفت که معلوم نيست که کاملا به دست خودشان باشد! چرا که اولاً همیشه يك طرف کار تقدير است و ما از باطن امور بی خبریم. دوماً ممكن است آدم در يك حالتي قرار بگيرد كه قبض روح شود اما هنوز تعلقاتي دارد كه با آنها تسويه حساب نكرده است. او به آن ثواب شهادت نرسيده است اما ممکن است فضيلت هاي ديگري برده باشد و بعدها فضيلت هاي ديگري ببرند كه ممكن است از آن هم بالاتر باشد. ممكن است قدم هاي بالاتري برايش رقم خورده باشد. مثلاً بزرگان نیز گفته اند که هر مؤمني يك موت دارد و يك شهادت. که این البته سخن از درجات یک امر است همانطور که خود شهادت نیز دارای درجات است.
شهادت یک میثاق «جمعی» و ارتباط آن با عهد ولایت
گفته شد که شهادت عهد بلايي است كه يك انسان سالك با خداي متعال مي بندد براي عبور از خود، رسيدن به حقيقت و ظهور حقيقت در عالم. يعني انسان شهيد انساني است كه مي خواهد وارد اين «نار عبوديتي» شود كه –به تعبیر من- در وادی طورِ ولايت تجلي كرده است و بعد هم بسوزد و يك قبسي و مشعلي شود تا ظلمت ها را از راه ديگران بردارد.
او می خواد حجاب هاي ظلماني را رفع كند، حجاب هاي ظلماني که در حقیقت همان اراده هاي باطل هستند. لذا شهید در اين مسير به شدت با دستگاه باطل درگير مي شود. شهادت ميدان درگيري با دستگاه باطل و ولي باطل و اولياي باطل است. پس اين عهد تقريباً يك عهد جمعي است. يعني عهدی است که یک جمع آن را مي بندند كه در يك مسير هماهنگ و در يك جبهه براي ظهور كلمه حق از خود عبور كنند، تا ظلمات و ولایت باطل محو شود.
لازم است که در اینجا اشاره ای به عهد ولايت داشته باشیم. عهدي كه بر محور ولايت كلّيه معصومین بسته مي شود. يعني عهد شهادت اصلی را او مي بندد و مابقي در دامنه او هستند. «
و علي الارواح التي حلت بفنائك
» يعني رسيدن اصحاب سیدالشهداء به ساحت توحيد از طريق آستان قرب معصوم(ع) بوده است.
بنابراين شهداي تاريخ همه كساني هستند كه هم عهد با سيدالشهداء(ع) هستند. يعني حقيقت عهد شهادت از آن سيدالشهداء(ع) است و اين باب ضيافت به وسيله ايشان به سوي همه اولياء گشوده شده است. اگر باب سيدالشهداء(ع) بسته باشد باب شهادت نیز بسته خواهد شد. لذا حقيقت [اين جذبه ها] به سوي اهل شهادت گشوده مي شود. این جذبه ها ابتدا متوجه سيدالشهداء(ع) است و از دامنه آن همه شهداء سیراب می شوند. با جذبه هايي كه در سيدالشهداء است سالك مي شوند و به ميزان قربشان به سیدالشهداء(ع) برخوردار مي شوند. بنابراين: عهد ولايت داراي «نظامی» است بر «محور» عهد شهادت و بلاكشيِ آن كساني است كه صاحبان آن بلا هستند و بلاي حقيقي به آنها رسيده است و جذبه هاي محبت خداوند متعال درمتن بلا آنها را سالك كرده است.
آن هم كساني که جزء حلقه اصلي محبوبان خدا هستند و مخاطب «
لا حبيب الا هو و اهله
» هستند. حقيقت سلوك با جذبه هاي محبت، به خصوص در متن بلا، آن هم در بلايي مثل شهادت ظاهر می گردد. حال اين بلا برای آن سالکان حامل «دعوتي» است که در قرآن داریم «
يا ايتها النفس المطمئنه
» الي ربك راضيه مرضيه. فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»(فجر/۲۷) و نیز باب «شفاعتي» است براي ديگران كه «
إن الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاة
» سیدالشهداء چراغي است كه همه عالم را روشن كرده است و ظهور حقيقت در مكتب عاشورا واقع شده است.
بنابراين اگر خوب دقت شود عهد شهادت، «عهد بسط توحيد» و ظهور حقيقت توحيد در همه عوالم است. اما این عهد، عهد خود سيدالشهداء(ع) و امام الشهداء است. وقتی قرار است حقيقت ولايت و توحيد در جهان ظهور پيدا كند و انسان ها به شهود اين حقيقت دست پيدا كنند و اين حقيقت را درك كنند از طريق وجه اتم الهي و اسماء الحسني الهي و خلفاء الهي واقع مي شود. توحيد به وسيله آنها که نقطه مشيت و محال مشيت الله هستند جاری می گردد.
و این شرك و غلو هم نيست! چه طور است که خداوند متعال باد و باران را به وسيله ماه و خورشيد اداره مي كند و همه به آن قائل هستند اما کسی آن را شرک نمی داند؟اما بیان مظاهر اسماء الهی و مجاری رحمت در آن شرك خواهد بود، در حالی که ایشان نیز مجرای جریان حقيقت توحيد خواهند بود که «
فبهم ملأت سمائك و ارضك حتي ظهر ان لا اله الا انت
»(۴) پس آن شهيدِ حقيقي كه به مرحله شهود حقيقت توحيد مي رسد و بعد از شهادتش دريچه غيب، باب درك حقيقت، رسيدن حقيقت و ظهور حقیقت در همه عوالم گشوده می گردد، اوست که باب الله است یعنی وجود مقدس معصومين(ع).
شهيد حقیقی دنبال ظهور و اعلاء نام «او» است. به دنبال اين است كه در این درگيري خود فدا شود تا كلمه باطل محو شود و بساط ظلمت جمع گردد تا دوره ظهور حقيقت و نور فرا رسد. اما آن حقيقتي كه شهدای ديگر دنبال مي كنند در واقع «ظهور كلمه ولايت» است كه از طريق ظهور آن كلمه است كه كلمه توحيد در عالم جاري مي شود. پس شهدای دیگر پرتوافشانی مشعل عاشورا طلب میکنند تا عاشورا عالم را روشن كند چرا که ظهور حقيقت توحيد از طريق ولايت است. این تعبیر روایات که «
جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه
»(۵) شايد معنايش همين است که حقيقت توحيد از اين مسير در عالم ظاهر و محقق مي شود. بنابراين ديگران كه به درك حقيقت توحيد مي رسند، در واقع اگر خوب دقت شود به حقيقت ولایت راه پيدا مي كنند كه «
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكاة
»(نور/۳۵) به آن مسير مشكات يك ربطي پيدا مي كنند و روزنه اي از قلبشان به سوي آن مشكات گشوده مي شود تا قلب خودشان هم مشكات گردد. ظهور حقيقت بر ايشان از طريق اسماء الحسني، ولايت و وجه الله است.
لذا آن حقيقتي را كه شهيد به دنبال شهود او و به دنبال ظهور او در عالم براي ديگران است «حقيقت ولايت» است. این را در شب عاشورا می توان دید؛ حقيقت شب عاشورا ظهور حقایق عالم براي اصحاب سيدالشهداء بوده است و آنچه که ظاهر شد چیزی جز حقيقت ولايت سیدالشهداء(ع) نبود. و آنها آنچنان به شهود رسیدند که – به تعبیر من- به هر طرف كه نگاه مي كردند و به باطن یا ظاهر عالم که نگاه می کردند، هر چه كه می دیدند وجود مقدس سيدالشهداء(ع) بود چرا که او اسم اعظم خداست؛ الآيه المحزونه و الامانه المحفوظه است؛ آيه اي كه به راحتي نمي شود به آن رسيد. وقتي كه همه حُجب نوراني و همه آيات نوراني را خرق شد می توان به آن آيات مخزونه رسید و خدا را در آن آيه دید، كه اگر به آنجا رسيديم «
إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ…. مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل
»(۶) وقتی این حجاب از قلوب شهدا برداشته می شود و به مقام شهود حقیقت ولایت میرسند، در بالاترين درجه اين است كه به مقام معرفت خداي متعال و شهود حقيقت در اسم اعظم و اكبر آيات الهي مي رسند. كه آن حقيقت عظیم، «حقیقت نوري وجود مقدس معصومين(ع)» است. يعني مساسي بر آن حقيقت نور پيدا مي كنند كه داریم «
خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينا بكم، فجعلكم في بیوتٍ أَذِنَ الله أن تُرفَعَ وَ يُذكَرَ فيه اسمه
»(۷)
شهدايي كه به درجات بالای عهد شهادت عمل کرده اند، شهادتشان مقدمه رسيدن آنها به ظهور حقيقت در آن مرتبه است، مثل سعيد بن عبدالله كه سیدالشهداء(ع) در بالای سر او فرمودند «
أنت أمامي في الجنة
»(۸) شايد معني «أمامي» همين است که بين او و امام حجابی نيست والا همه بهشت درجات نورانيت سيدالشهدا(ع) است و بهشت را از نور سیدالشهداء(ع) آفريده اند و به این معنا هیچ بهشتی از نور سیدالشهدا(ع) بی نصیب نیست.(۹) پس او از بهشت بهتر است و بهشت نازله وجود اوست و لذا عبارت «
أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله
» در زیارت عاشورا به همين معناست. لذا خیال است که كسي فکر کند که مي تواند به مقام سيدالشهداء(ع) برسد و امام حسين(ع) شود. آن مقامي است كه جناب آدم به عنوان شجره ممنوعه از آن منع شده است و به او گفتند اگر به آن طمع كني در آن مقام رَجم مي شوي و از بهشت دور مي گردي و او نیز به آن هبوط كرده است، همین خطا بوده است. در روايات ما آمده است که جناب آدم در مقام پنج تن طمعي كرد و اين موجب شد كه از اين درخت بخورد و گرنه حضرت آدم كي به میوه آن درخت دست اندازی می کرد!
شهداء آن چه را كه طلب مي كنند ظهور حقيقت ولايت براي خودشان است. كه طريق ظهور حقيقت توحيد است يعني حقيقت توحيد براي ما در حقيقت ولايت تجلي مي كند. اين عبارت «
مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه
»(۱۰) را اینگونه نیز می توان معنا کرد که براي ما ظهور حقيقت در ظهور ولايت است. انسان حقيقت ولايت را محيط بر خود مي بيند و آن حقیقت را طريق جريان توحيد در عالم. ظهور كلمه توحيد در عالم از طريق اسماء الهي است؛ اسمائي كه همه عالم را پر كرده است. وقتي عالم مالامال از اسماء شد حقيقت كلمه لااله الاالله در عالم ظهور پيدا مي كند. ظهور اولوهيت است لذا حضرت امام(ره) در برخي تعابير خود – در اسرار الصلاه يا در كتاب آداب الصلاه- دارند كه مظاهر «اولوهيت» معصومين(ع) هستند. این خيلي حرف بلندي است.
بنابراين شهداء كه به مقام طلب شهادت مي رسند، در واقع به طلب درك حقيقت و ولايت مي رسند و مي خواهند حقيقت ولايت براي آنها ظهور پيدا كند و این اصلا معنای عجیبی نیست! چرا اگر كسي گفت شهداء این مقام را طلب می کنند تا به درجات جنت و حور و قصور برسد چيز عجيبي به نظر نمي آيد، اما اگر كسي گفت شهيد در بالاترين درجاتش (در غير معصومين علیهم السلام) به دنبال شهود حقيقت ولايت است و مي خواهد خداي متعال را در حقيقتِ اسم اعظمش و كلمه نوریه اش مشاهده كند عجیب باشد؟ شهيد به دنبال شهود همان حقيقتی است كه همه بهشت با حور و قصورش نازله اوست.(۱۱) شهدا مي خواهند درجات این حقیقت را شهود کنند با این تفاوت که بعضي ها با حجاب نورانی و بعضي ها نیز بدون حجاب؛ مثل حلقه اول اصحاب سيدالشهداء(ع) كه این مقام، مقام بسیار عجيبي است که «
أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله
» یعنی بين او وامام معصوم(ع) حجابی نباشد. در روایتی آمده است که برای برخی از اهل بهشت هر ۷۰۰ سال يكبار، یک جلوه اي از امام حسين مهمانشان مي گردد و آنها مدهوش اين جلوه هستند تا دوباره بيايد. همه حور و قصور بهشتی از يادشان مي رود. این همان مقام حقيقت ولايت است كه «
إِنَ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان
»(۱۲)
اين كه در حدیث معرفت بالنورانیه فرموده اند «
إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ
» نیز يعني همين. عبد امتحان شده است كه مي تواند حقيقت را در مظهر اعلاي خودش – يعني در وجود مقدس اميرالمؤمنين(ع) شهود كند. برای انسان رشد یافته ابتدا حجاب های ظلماني برداشته مي گردد و او مي تواند در هر آيه اي مُلك خدا را ببيند. همه عالم مُلک برای او آيه خواهد شد. یعنی دیگر زمين و آسمان را نمي بيند بلکه آيات الهي را مي بيند. آنگاه که رشد یافته تر شد در باطن همين عالم، ملكوت را به او نشان مي دهند تا به آن مقامی برسد که بتواند خدا را در آن كلمه نور يا كلمه روح مشاهده کند كه وجود مقدس معصومين(عليهم السلام) هست. اين بالاترين درجه است.
شهدای کامل آن چه را كه طلب مي كنند این است که می خواهند خدا را در بالاتر از درجات بهشت ببینند، يعني میخواهند خدا را در باطن بهشت ببینند که همان حقيقت نوري سيدالشهداء(ع) است. پس آن چيزي را كه طلب مي كنند ظهور حقيقت بر آنها در وجود مقدس معصومين(ع) است. آن چيزي را كه طلب مي كنند و مي خواهند حجاب را از آن بردارند تا براي ديگران نیز ظهور پيدا كند حقیقت ولايت است. کاملین از شهداء به دنبال ظهور حقيقت ولايت بوده اند. آن حقیقتی که شهداي كربلا حاضر بودند ۷۰ بار برای آن فدا شوند و سوزانده شوند و خاکسترشان به باد داده شود همین معنا بود. به این درجه رسیده بودند که فهميده بودند كه این حقیقت ارزش آن را دارد كه بميرند و دوباره زنده شود و بار دیگر قطعه قطعه شوند و سوزانده شوند و خاكسترشان به باد داده شود اما اين حقيقت در عالم ظهور پيدا كند و از خودشان نیز حجاب برداشته شود و به حقيقت سيدالشهداء راه پيدا كنند.
اینکه داریم «
جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا
»(۱۳) يعني اين صلوات و ولايت است که ما را به سرچشمه نور و حقيقت طهارت توحید متصل می کند كه «
انما يريد الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
»(احزاب/۳۳) اينها سرچشمه توحيد هستند و بر طبق آیه فوق هيچ درجه اي از شرك در آنها راه ندارد و توحيد محض هستند. بنابراين شهود توحيد محض يعني شهود حقيقت ولايت.
و بدانیم که راه دیگری نیست. و باید انسانها را با معصومين آشنا كرد تا با خدا آشنا شوند. «
مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ
»(۱۴). و البته این تحمل که گفته شد با محنت و بلا است. با این است که باب تحمل ولايت باز مي گردد. انسان مي خواهد که حقيقت ولايت را درك كند به مقام معرفت برسد اما نمی تواند. اين انسان مشتاق بايد بلا بكشد و يكي از بلاهايي كه باب درك و تحمل ولايت و حقيقت معرفت را باز مي كند و انسان را به شهود مي رساند، شهادت است. شهادت يكي از ابواب بلايي است كه خداود قلب بندگانش را با آن امتحان میکند و بر اساس آن قلب او را زير و رو می كند. ايمان چيزي جز درك حقيقت ولايت نيست. لذا مؤمن يعني شيعه. در روایات ما آیه شریفه «
ان من شيعته لابراهيم
»(صافات/۸۳) نیز به همین معنا تفسیر شده است. مؤمن يعني شيعه و شیعه يعني شعاع وجود نوراني معصوم(ع) شدن. معصومین(ع) ابواب الايمان هستند و مؤمن آن كسي است كه باب ايمان برويش گشوده مي شود، پس این باب چیزی جز باب ولايت نيست. طريق ظهور حقيقت در عالم يك كلمه بيشتر نيست آن هم كلمه ولايت است!
بقيه شهدا آن بندگان امتحان شده ای هستند که كمّلين و به کمال رسیدگان از ایشان آنها – نه هر شهيدي!- باب شهادت باب ابتلاي آنهاست و حقيقت از این باب برای ایشان ظاهر مي شود مثل شهداي كربلا که از باب شهادت وارد شدند و حقيقت شهادت را نیز درک کردند.
پس شهداء راه هايي هستند كه ما را در اين مسير قرار مي دهند و ما را به درك آن حقيقت مي رسانند. شهداي كمّل کسانی هستند مثل حبيب بن مظاهر که سیدالشهداء(ع) در روز عاشورا آن قدر قلب ایشان را زير و رو کرد تا در پذيرش ولايت سيدالشهدا(ع) استوار ايستاد و به درك حقيقت ولايت رسيده است.
در مورد اینکه برخي از بزرگان از عرفا درباره آیه «
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله
»(آل عمران/۱۶۹) تعبیر به «قتل عرفاني» کرده اند باید بگویم که ممكن است كه عارف به جايي برسد كه موت عرفاني پيدا كند و اين آيه او را نیز در بر گيرد اما این آیه قطعاً شهدا را در برگيرد و در اين ترديدي نيست. اما تعبیر «قتل عرفانی» در معنای این آیه یک «تأويل» در آيه است و بعيد هم نيست که صحیح باشد. نياز به دليل دارد، اما در همان ابتدا انكارش نیز نمی توان کرد. اما قطعاً آنهايي كه في سبيل الله عهد شهادت بستند و «خالصانه» از خود عبور كردند – كه شهيد آن كسي است كه با خلوص از خود عبور مي كند- قطعاً آنها مصداق اين آيه هستند.
پس قطعا يكي از راههاي خيلي خوب برای سلوک شهادت است لذا تعبیر «
فتحه الله لخاصه اوليائه
» برای آن بکار برده شده است. شهادت به شرطي كه با شرايط و مقدمات باشد كه خيلي از شهدا آن شرايط و مقدمات را دارند، چنین است. اما چون راه سریعی است، کسانی که جا مي مانند سؤال مي كنند: «ما تا ديروز با هم بوديم، ما که به جایی نرسیدیم پس آنها هم راهی نرفته اند!». درحالی که آنها از دري به سرعت وارد شدند که در حالت عادی با صد سال سلوك بتوان به آن مقام رسید.
به هر حال غرض اين است كه شهادت –در غیر معصوم(ع)- دريچه هاي غيب ولايت را به سوي عالم باز مي كند و قبسي از نور ولايت را نیز در وجود خود ایشان شعله ور مي سازد و آنها چراغ ظهور ولايت، در عالم مي شوند. كما اينكه شهادت سيدالشهداء بابي است براي گشوده شدن اصل آن نور هدايت الهي در عالم. خداوند نور آسمانها و زمین است و از اين مصباح، چراغ هدايت شعله ور مي شود و نوراني مي شود که «
الله نور السماوات و الارض مثل نور كمشكوه المشكوه فيها مصباح المصباح في زجاجه
»(نور/۳۵) در روایات ذیل این آیه شریفه آمده است که «مشكات»، به وجود مقدس سيدالشهداء (ع) و وجود مقدس صديقه طاهره(س) تفسير شده است و قبل از همه به رسول الله (ص) تفسير شده است. آن چراغي كه در قلب این ذوات مقدسه برافروخته مي شود چراغ توحيدی است كه همه مهمان آن هستند و همه به آن حقيقت هدايت مي شوند.
اما اگر سوال شود که نور در این آیه به چه معنی است باید گفت که در روایات نور اینگونه تفسیر شده است که «
ای هُدي من في السماوات و هدي من في الارض
»(۱۵) هر دو در تعبير روايت کتاب «توحيد صدوق» و کتاب التوحید كافي هست. آنگاه «
إن الحسين مصباح الهدي
» يعني آن هدايتي كه از نور الهي است. در تفسیر آیه نور مصباح به وجود مقدس سيدالشهداء تفسیر شده است، مصباحی که جايش در مشكات است و مشکات نیز به قلب نبي اكرم(ص) تفسیر شده است. پس حقيقت نور توحيد از مشعل شهادت سيدالشهداء(ع) در عالم ظهور پيدا مي كند كه همه حجب ظلماني و تاريكي ها محو مي شوند. ظلمات با نور محو مي شود. آیه ظلمات که در قرآن هست(نور/۴۰) در مجامع روایی همچون كافي و غيره توضیح داده شده که «
أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ- يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ- مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّة
»(۱۶) اين ظلمات پیچیده با اين نور و اين مصباح برداشته مي شوند. اين چراغ توحيد است که وقتی در قلب رسول اکرم(ص) مشعل و فروزان شد، همه ظلمت برچيده مي شود و وقتی قلوب مؤمنين به آن متصل شد، آنها خود نیز مشكات نور می گردند. به همین دلیل است که در برخی روایات «مشكات نور» در آیه نور به قلب مؤمن هم تفسير شده است.
رابطه انتظار و شهادت
اکنون که این حقیقت را در ارتباط با شهادت بررسی کردیم که حقيقت شهادت ارتباطي است كه بين روح بلند شهيد با آن سرچشمه نور برقرار مي شود، اشاره ای نیز به رابطه شهادت و انتظار نیز داشته باشیم. شهيد کسی است كه معني عصر ظهور را مي فهمد. که عصر ظهور، «عصر ظهورِ حقيقت» و عصر ظهورِ ولايت است لذا داریم «
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
»(صف/۹) در کتاب شریف کافی «دين الحق» به ولايت اميرالمؤمنين(ع) تفسیر شده است یعنی حقيقت دين، چیزی جز ولايت حق و كلمه ولايت نیست و «شريعت» مناسك ولايت و تولي يا مناسك تبري از ولايت باطل است (محرمات). بنابراين آن حقيقتي كه در عصر ظهور واقع مي شود ظهور حقيقت توحيد و ولايت است و برای اینکه حقیقت ظاهر شود بايد كلمه باطل جمع گردد که داریم «
اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْر
»(۱۷) یعنی ابتدا باید ریشه جبابر كفر و ظلمت و نار آنها از ابتدا تا انتهای تاريخ قطع شود و دامنه آنها از عالم جمع شود. و سپس «
و أملا به الارض عدلا و قسطا
» كه عدل حقيقت توحيد و ولايت است و آن گاه «
و اظهر به دين نبيك
» که ظهور دين و حقیقتی كه خداي متعال بر نبی اکرم(ص) عطا و هدیه كرده است، امری قراردادي نيست بلكه یک حقيقت ولايتي است كه خدا به ايشان داده است و از طريق ايشان در عصر ظهور واقع مي شود.
اینکه داریم «
اشرقت الارض بنور ربها
»(زمر/۶۹) آن حقيقت و كلمه نور در عالم شروق و طلوعي دارد كه همه عالم را روشن ميکند. به نحوی که در برخي روايت آمده است که آن قدر این کلمه عالم را روشن مي کند كه مردم مستغني از نور ماه و شمس مي شوند. يعني با ظهور حقيقت ولايت اين عالم، عالم دیگری مي شود؛ كما اينكه بهشت با ظهور ولايت سيدالشهداء(ع) بهشت شده است. و نیز زمین زنده می شود که «
اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها
»(حدید/۱۷) و در روایات داریم که «
يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ ع بَعْدَ مَوْتِهَا بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّتٌ
»(۱۸)
ممکن است سوال شود که «كسي كه به مقام شهود مي رسد دیگر نبايد نیازی به انتظار امام زمان(ع) داشته باشد؟» لکن باید گفت برعکس است! كساني كه كامل هستند باید دوباره در رجعت برگردند تا بتوانند بهره مند گردند. دقت داشته باشید که درست است که حقیقت دوران غیبت و عصر ظهور و برزخ و قيامت و … همه و همه چیزی غیر از حقیقت ولایت نیست اما ظهور و جلوه ولایت در هر کدام متفاوت از دیگری است. حتی در عصر ظهور که عالم به نحوی دگرگون مي شود که «اشرقت الارض بنور ربها» یا «
و وضع الكتاب و جي بالنبيين
»(زمر/۶۸)و یا «
و يحيي الارض بعد موتها
» اما باز هم همه حقيقت توحيد ظهور پيدا نمي كند، چرا که ظرف دنیا گنجایش ظهور تام توحید و ولایت نیست. كلمه نور و روح طلوع و ظهوري دارند که در عصر ظهور نیز به نقطه تمام آن نمی رسد چرا که ظرف دنیا ظرف ظهور تام این حقایق نیست.
بنابراين انتظار يعني انتظار ایجاد ظرف جدید برای بهره های جدید. شهيد كامل آن شهيدي است كه مي خواهد فدا شود كه هم خودش حقيقت ظهور را درك كند و هم حجاب ها برداشته شود تا ديگران هم به اين حقيقت برسند. لذا اين انتظار يعني دلدادگي به حقيقت ولايت و اميد به تجلي و ظهور او در عالم. فداكاري در راه تحقق این حقیقت در عالم نیز، نقطه استشهاد است، انساني كه به نقطه انتظار مي رسد مستشهد است.
پس انساني كه حقيقت ولايت را مي فهمد يعني چه؟ کسی که می خواهد آن حقيقت بر خودش و بر همه عالم ظهور پيدا كند؛ کسی که می خواهد همه عرصه حيات بشر مظاهر آن حقيقت شوند؛ کسی که می خواهد حجب ظلماني و بساط طغیان اولياي طاغوت برچيده شود؛ كسي كه در انتظار آن حيقت است همگی یعنی اولاً آن حقيقت را فهمیده است. ثانیاً مشتاق و بي قرار آن است و از يك سو مي خواهد برای رسیدن بخودش به آن حقیقت فاني شود و از سوی دیگر مي خواهد فاني شود تا آن حقيقت ظهور پيدا كند. انسان مستشهد يعني اين تعبیر والمستشهدين بين يديه به این مقام اشاره دارد. پس او می خواهد که به اندازه خودش مجرا و مجلاي تحقق ولايت شود؛ مي خواهد مشعل آن چراغ پرفروغ و فروزان شود.
لذا رابطه بين انتظار و استشهاد نیز اینگونه معلوم مي شود که انسان منتظر، انسان مستشهد است که شاید این استشهاد [و طلب شهادت] از شهادت نیز بالاتر باشد. انسان مستشهد انساني است كه به طلب فنا مي رسد. او عهدهایی را مي بندد و طالب وفاي به آن عهدها است در حالی که «
فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر
». یعنی ممكن است به كسي بگويند دوره تو نيست و بايد صبر كني، اما اصل استشهاد است كه من گمان مي كنم استشهاد كه در باطن انتظار است بالاتر از خود شهادت است. والمستشهدين بين يديه یعنی همین. انسان مستشهد آن انساني است كه مي خواهد برود به شهود ولايت برسد و به تعبير ديگر مي خواهد برود و احاطه اين حقيقت به ظاهر و باطن خودش را شهود كند. پس به هر جا که نگاه مي كند نیز «
سنيرهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق
»(فصلت/۵۳)
او شهود اصل حقيقت در باطن و ظاهر وجود خودش را میخواهد آنه هم نه فقط در ۴ جانب و ۶ جانب، از هر طرف و در باطن و ظاهر. فقط براي خودش نیز نمی خواهد، بلكه مي خواهد اين حقيقت در عالم ظهور پيدا كند و همه مؤمنين و موحدين به اين شهود برسند و باطني و ظاهر حیات آنها – چه اجتماعي و چه فردي- تحت احاطه اين نور قرار گيرد. او مي خواهد مسير همه مسیر نور باشد، همانگونه که خوردن، خوابيدن، پوشيدن، نكاح و … در عصر ظهور همين است.
خب شهادت و شهدا با این معارف و درجات را یک بچه روستايي نوجوان که اين معارف را ندارد، چطور طلب می کند؟ در واقع ممكن است چیزی که می فهمد اجمالی از حقیقتی باشد که ما به آن دست پیدا نکرده باشیم! به او بگويي چه مي خواهي؟ بگويد: مي خواهم اسلام در عالم حاكم شود. او تعلقي نسبت به اسلام دارد و اسلام همان نور ولايت است. او بالاجمال این حقیقت را مي فهمد، اما حجاب ها بعد از شهادتش برطرف می شود. تا آن زمان به تفصيل این حقیقت دست پیدا کند که آن اسلامي كه به اجمال مي خواست چه حقيقتي است.
البته این ترفیع درجه و اشراف جدید به حقایق امری نیست که فقط برای اینگونه افراد قابل تصور باشد. شهداي كربلا نیز پس از شهادت به درجاتي می رسیدند كه قبل از آن برای ايشان ممكن نبود. اگرچه شب عاشورا شب ظهور حققت بود، اما حقیقت توحید از طريق شهادت ایشان در عالم ظهور پيدا كرده است. شهادت طريق ظهور ولايت است.
اگر سوال شود :آیا مي شود گفت که این شهید قبلا يك عمل صالحی انجام داده است که آن عمل صالح این تاثیر را داشته است که توفيق و فرصت فهم حقایق را هرچند اجمالی یافته است؟» جواب بلی است. اما آن عمل صالح پذيرش ولايت بوده است. و البته آن عمل اول عمل اختياري، باعث نمی شود که بقیه مسیر برایش جبری بشود. دلیل اول اینکه چیزی که به آن فضل و پاداش مي دهند جبری نیست. دلیل دیگر آنکه او باز هم مي تواند بر عهدی که بسته است نايستد. حتی به عهدی که در عالم ذرّ بسته است هم می شود وفا نکرد. یعنی مقداری از راه را وفا کند اما در میانه راه و یا در اواخر راه پا پس بکشد.
پس مستهشد مقام طلب است. در روایت ما آماده است که اگر مي خواهيد در ثواب شهداي كربلا شريك شويد بگوييد «يا ليتني كنت معكم و فافوز فوزاً عظيما» يعني اگر انسانی مستشهد است و مي خواهد خونش را پيش روي سيدالشهداء بدهد، این آرزو را بکند. مستشهد يعني کسی که بگوید «يا ليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيما»(۱۹)
رویکرد درست برای توشه برداری شهداء
کسانی که علاقه مند هستند که در این باب از معارف، راهی گشوده شود، باید دقت کنند در عین پذیرش سبک هر کس، اما نباید تحليل ها، تحليل هاي ظاهري باشد. بلکه اول باید وادي هاي عرفاني گفته شده شود، درجات شهداء، عبور ایشان از دنيا، آثار عبورشان از دنيا، بركات شهادت ایشان را گفت. باید برای جامعه این نکته را جا انداخت که آنها چگونه ولايت حقه را در عالم بسط مي دهد. اين كه شهادت ایشان مجلاي ظهور ولايت است و الان نشر معالم و معنويت و تشيع و نام ائمه از مجراي خون آنهاست را باید گفت و فداکاری ایشان در راه بسط ولایت را باید برای جامعه باز کرد.
دوم اینکه پس از آن سعي كنيم مردم را در این راه به یک نگاه تطبيقي برسانيم. سخن گفتن از درجات شهداء بحث پردامنه اي است، اما ما بیشتر تلاش خود را مصروف به آن داریم که مومنین و طالبین شناخت شهداء را به یک نگاه تطبیقی برسانیم، چنان كه در باب عاشورا همين طور است. خدا رحمت یکی از بزرگان و اساتید گذشته که از جمله مباحث جدی و تاثیرگذار ایشان این بود که هميشه بر این نگاه تطبيقي تأكيد مي كردند كه بالاخره عده اي خودشان را به سيدالشهداء(ع) رساندند و عده ای نرساندند؛ عده اي اهل سرعت سبقت بودند، عده اي آمدند اما دير آمدند، عده ای از قافله جا ماندند، عده اي بي تفاوت ماندند، عده اي هم با سیدالشهداء(ع) درگير شدند تا خون حضرت را ريختد و اسب تاختند. ما در كدام جبهه ايم؟ يعني وقتي احساسات ایشان را نسبت به شهدا و درجات، مقاماتشان زنده می کرد که آنها واقعاً فائز بوده اند، چه دادند و چه ها گرفتند، حال ما در کجاییم؟ شهداي كربلا اگر مي خواستند كربلا نيايند چقدر بعد عاشورا زندگي مي كردند؟ آیا الان نامي از آنها بود؟
اگر ما توانستيم اين توجه را نسبت به شهداي جنگ، ایجاد کنیم که آنها فائز بودند، پس از آن باید مردم را به این نگاه تطبيقي برسانیم، كه چه نوع برتري داشتند كه به اين سرعت آمدند و به شهادت رسيدند؟ چگونه از تعلقاتشان عبور كردند تا به مرز حقيقت رسیدند؟ آنهايي كه دير آمدند، جا ماندند و یا حتی درگير با این جبهه بودند، آنها چه کسانی بودند؟ در تمام این نگاه ها باید نقطه نظر تطبيقي حاکم باشد تا ایشان نیز بتوانند نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند؛ نقطه ضعف هايي كه مانع حركت ایشان است و نقطه قوت هايي كه انسان را در اين مسير رهبري مي كند؛ مثل تعلق به دنيا و بالعكس آن عبور از دنيا.
بالاخره بايد جامعه را به يك نگاه تطبيقي رساند كه خودشان را ارزيابي كنند، كه كجاييد؟ واقعاً اگر سال ۵۹ بود و جنگ آغاز می شد جزء كدام طايفه بودند؟ حال آن ۸ سال تمام شده است، آیا جزء كساني هستيم كه «ياليتني كنت معكم» بگوییم؟
سوم اینکه بعد از اين كه توانستیم نگاه درست به شهداء و نگاه تطبیقی به آنها را در جامعه زنده کینم، اگر اشتياقي در آنها ايجاد شد باید تلاش کرد که در جامعه به توفير در نيت برسد. توفير نيت يعني در نيت خود به مرحله همراهی با شهداء برسد. نيت شهادت در دلشان زنده شود و مستشهد شوند. مؤمن بايد وفور نيت داشته باشد چرا که وفور در عمل ممکن نیست و بالاخره ما در عمل محدوديم. با توفیر در نیت در ثواب همه اعمال خوب شریک مي شویم. توفير در نيت مبدأ مشاركت در ثواب و فضيلت است «وفِّر بلطفك نيتي»(۱۹)
یک معنای این خصلت را بزرگان در توضیح مکارم اخلاقی آورده اند. معنای دیگر آن این است كه نيت انسان اين باشد كه بهترين اعمال را انجام دهد. اگرچه قدرتش بهترين قدرت نیست، اما نيت او اين باشد كه همه اعمال خير را انجام دهد. ما نمیتوانیم همه اعمال را انجام دهیم بالاخره یا جهاد را انجام میدهیم و یا انفاق. حتی انسان اگر در كربلا بود ديگر در صفين نبوده است و يا اگر در صفين بود ديگر نمي توانسته است که در احد باشد. اما می تواند با آرزو در همه اين جنگ ها باشد و به شهادت رسيده باشد اين توفير در نيت است. یک معنای نيته المؤمن خير العمله همين است.
(۱) مكارم الأخلاق، ص: ۴۷۶
(۲) زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص: ۴۱۱
(۳) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۵، ص: ۴
(۴) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۲، ص: ۸۰۴
(۵) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص: ۴۹۷
(۶) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲۶، ص: ۱
(۷) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۲۷۵
(۸) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۴۵، ص: ۲۲
(۹) طبق آن حديث معروفي كه در «بحار الانوار باب مولد النبي» نقل شده است، ابن عباس به معصوم (ع) عرض كرد: شما چه فضيلتي نسبت به ما داريد فرمود: تفاوت ما اين است كه نور اولي كه خلق شد ما معصومين بوديم بعد فرمودند كه خداي متعال مثلاً عرش را با نور من آفريد و بهشت را از نور سيدالشهداء آفريد خلاصه اين كه بهشت از نور سيدالشهداء آفريده شده است.
(۱۰) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۲۷۴
(۱۱) مثلا در روایات ما آمده است که حور و قصور بهشتی از نور حضرت صدیقه طاهره (س) آفریده شده اند.
(۱۲) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص: ۲۶
(۱۳) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۲۷۵
(۱۴) فرازی از زیارت جامعه کبیره. و نیز من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص: ۶۱۵ و عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۲۷۶
(۱۵) التوحيد (للصدوق)، ص: ۱۵۵
(۱۶) الكافي (ط – الإسلامية)، ج۱، ص: ۱۹۵
(۱۷) الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج۲، ص: ۴۹۵
(۱۸) كمال الدين و تمام النعمة، ج۲، ص: ۶۶۸
(۱۹) البته سبقت و سرعت نیز نشان از درجات دارد. بالاخره شهدای کربلا اهل سرعت و سبقت بوده اند و از عالم ذر خودشان را رسانده اند و ما نیز به هر حال دير آمديم.
(۲۰) الصحيفة السجادية، ص: ۹۲
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَاب
– مکارم الاخلاق، ج۱، ص۴۷۵
۲-
فَاسلُك بِنَا سُبُلَ الوُصُولِ اِلَيكَ وَ يَسِّرنَا فِي الطُّرُقِ الوُفُودِ عَلَيكَ. عزد عَلينَا البَعيد و سِّهل عَلينا العَسير الشديد
– زاد المعاد، ج۱، ص۴۱۱
۳-
و لنبلونكم بشيء من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات
– سوره بقره، آیه ۱۵۵
۴-
فبشر الصابرين الذين اذا اصابتهم مصيبه قالوا انا لله و انا اليه راجعون
– سوره بقره، آیه ۱۵۶
۵-
اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون
– سوره بقره، آیه ۱۵۷
۶-
ان الجهاد باب من ابواب الجنه
– عوالی اللیالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، ج۲، ص۹۸
۷-
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصّه اوليائه
– بحار الانوار، ج۹۷، ص۷
۸-
و ليبتلي الله ما في صدوركم و لِيُمَحِّصَ ما في قلوبكم
– سوره آل عمران، آیه ۱۵۴
۹-
و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايتهم به
– سوره توبه، آیه ۱۱۱
۱۰-
ما عندكم ينفد و ما عندالله باق
– سوره نحل، آیه ۹۶
۱۱-
كل شيء هالك الا وجهه
– سوره قصص، آیه ۸۸
۱۲-
چرا بابي أنت و امي و نفسي
– مصباح الزایر، ج۱، ص۴۰۲
۱۳-
و علي الارواح التي حلت بفنائك
– البلد الامین، ج۱، ص۲۸۰
۱۴-
لا حبيب الا هو و اهله
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۱۵-
يا ايتها النفس المطمئنه
– سوره فجر، آیه ۲۷
۱۶-
إن الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاة
– مدینه معاجز الایمه الاثنی عشر و دلایل الحجج علی البشر، ج۴، ص۵۱
۱۷-
فبهم ملأت سمائك و ارضك حتي ظهر ان لا اله الا انت
– سوره أنبياء، آیه ۸۷
۱۸-
جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِيلَهُ وَ بَابَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْه
– تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۲۸
۱۹-
مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكاة
– سوره نور، آیه ۳۵
۲۰-
إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ…. مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل
– بحار الانوار، ج۲۶، ص۱
۲۱-
خلقكم الله انواراً فجعلكم بعرشه محدقين حتي من علينا بكم، فجعلكم في بیوتٍ أَذِنَ الله أن تُرفَعَ وَ يُذكَرَ فيه اسمه
– تفسیر نور الثقلین، ج۳، ص۶۰۸
۲۲-
أنت أمامي في الجنة
– اللهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۹۵
۲۳-
أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۲۴-
مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه
– عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲
۲۵-
أن يبلغني المقام المحمود لكم عند الله
– المزار الکبیر، ج۱، ص۴۸۰
۲۶-
إِنَ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان
– بحار الانوار، ج۲۶، ص۱
۲۷-
إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ
– بحار الانوار، ج۲۶، ص۱
۲۸-
جَعَلَ صَلَاتَنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا
– عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۷۲
۲۹-
انما يريد الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
– سوره أحزاب، آیه ۳۳
۳۰-
مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ
– تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه للشیخ مفید رضوان الله علیه، ج۶، ص۹۵
۳۱-
ان من شيعته لابراهيم
– سوره صافات، آیه ۸۳
۳۲-
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله
– سوره بقره، آیه ۲۴۴
۳۳-
فتحه الله لخاصه اوليائه
– روضه الواعظین، ج۲، ص۳۶۳
۳۴-
الله نور السماوات و الارض مثل نور كمشكوه المشكوه فيها مصباح المصباح في زجاجه
– سوره نور، آیه ۳۵
۳۵-
ای هُدي من في السماوات و هدي من في الارض
– بحار الانوار، ج۴، ص۱۵
۳۶-
إن الحسين مصباح الهدي
– مدینه معاجز الایمه الاثنی عشر و دلایل الحجج علی البشر، ج۴، ص۵۱
۳۷-
أَوْ كَظُلُماتٍ قَالَ الْأَوَّلُ وَ صَاحِبُهُ- يَغْشاهُ مَوْجٌ الثَّالِثُ- مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ ظُلُمَاتٌ الثَّانِي- بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ مُعَاوِيَةُ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ فِتَنُ بَنِي أُمَيَّة
– تفسیر الصافی، ج۳، ص۴۳۸
۳۸-
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
– سوره توبه، آیه ۳۳
۳۹-
اقْصِمْ بِهِ جَبَابِرَةَ الْكُفْر
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۴۰-
و أملا به الارض عدلا و قسطا
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۴۱-
و اظهر به دين نبيك
– الاحتجاج، ج۲، ص۴۹۲
۴۲-
اشرقت الارض بنور ربها
– سوره زمر، آیه ۶۹
۴۳-
اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها
– سوره حديد، آیه ۱۷
۴۴-
يُحْيِيهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْقَائِمِ ع بَعْدَ مَوْتِهَا بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّتٌ
– العدد القویه، ج۱، ص۶۹
۴۵-
و وضع الكتاب و جي بالنبيين
– سوره زمر، آیه ۶۹
۴۶-
و يحيي الارض بعد موتها
– سوره روم، آیه ۱۹
۴۷-
فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر
– سوره أحزاب، آیه ۲۳
۴۸-
سنيرهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم حتي يتبين لهم انه الحق
– سوره فصلت، آیه ۵۳