جلسه دوم تحلیل واقعه غصب ولایت برنامه پیشگیرانه رسول اکرم در دفع منافقین و اقدامات حضرت زهرا در دفاع از ولایت
متن پیش رو جلسه دوم از سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری به تاریخ ۳ اسفندماه سال ۸۸ است که در تکیه شاه خراسان و با موضع تحلیل معرفتی تاریخ و واقعه غصبِ ولایت می باشد. ایشان پس از اینکه همانند جلسه گذشته لایه ها و اصناف مختلف مردم را اجمالا بیان کردند، به بررسی سایر جوانب دسته سوم یعنی جبهه نفاق می پردازند و می فرمایند: در مقابل مؤمنین که ایمان در ظاهر و باطن آنان آشکار شده، دو جبهه کفار که آشکار در کفر و منافقین که متظاهر به اسلام هستند وجود دارد. از آنجا که جبهه نفاق با تظاهر و وارد شدن در لباس و پوسته اسلام قصد تخریب و نابودی آن را دارد، پیچیده تر و خطرناک تر از جبهه کفار می باشد. اما اقدامات و برنامه های هوشمندانه و فراگیر پیامبر اکرم(ص) به مقابله و دفع این دو جبهه پرداخت که این مقابله برای جبهه نفاق دقیق تر و پیچیده تر از جبهه کفر است. جبهه نفاق با تحریف دین و برنامه های تاریخ و فراگیر، سعی در از بین بردن اسلام داشته و دارند اما پیامبر اکرم صبورانه و هوشیارانه به گونه ای عمل کردند که علاوه بر مدیریت و کنترل منافقین در زمان خود، خطرات و اقدامات آنان که پس از رحلت خود می دیدند را هم دفع کنند. ایشان در این مسیر با معرفی امیرالمؤمنین و ائمه(ع) و بیان فضایل و ولایت آنان در موقعیت هایی همچون غدیر، به مقابله با این فتنه های پس از رحلت خود پرداختند تا ولایت حضرت علی را تثبیت کنند. اما منافقین هم با اقدامات و برنامه های متعدد و فراوان خود، پس از رحلت پیامبر اکرم، با فتنه هایی همچون سقیفه، مسند خلافت را غصب نمودند. این غصب با واکنش و مقابله پیروزمندانه حضرت زهراء(س) مواجه شد. دفاع حضرت زهراء از حریم ولایت و همچنین اقدامات حضرت علی(ع) موجب امتداد این مسیر تا ظهور و پیروزی نهایی می گردد.
اقسام مردم از نظر قرآن
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. اين ایام مصادف است با حوادثي كه در صدر اسلام بعد از رحلت وجود مقدس رسول الله(ص) اتفاق افتاد كه در نهايت به تغيير مسير حركت دنياي اسلام و سپس هم شهادت وجود مقدس فاطمه زهراء(سلام الله عليها) ختم شد. بعضي از اقداماتي كه در اين ايام از طرف منافقين در دنياي اسلام اتفاق افتاده را متذكر ميشويم كه يادآوري این موارد لازم و ضروري است.
در جلسه گذشته از باب مقدمه بحثي را اشاره كردم و آن این بود که از نظر قرآن مردم به سه دسته ۱- متقين و مؤمنین، ۲-كفار و ۳-منافقين تقسيم ميشوند. اگر بخواهيم اصطلاح قرآن را دنبال كنيم، متقين و مؤمنين كساني هستند كه به تعبير قرآن ايمان به غيب دارند که فرمود: «
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ
» «
الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون
»(بقره/۳-۲). دسته اول آنهایی هستند كه به غيب ايمان دارند و خداوند متعال، انبياء راه انبياء و ملائكه را باور دارند. ظهور امام زمان و قيامت را باور دارند و خودشان را با اين معارف تنظيم ميكنند. آنان اقامه صلاه می کنند و از آنچه كه به آنها داده شده در راه خدا انفاق ميكنند. اينها يك دسته هستند كه باور دارند كه عالم غیبي وجود دارد و خداوند متعال و نبي اكرم را پذيرفته و باور دارند كه پیامبر اکرم بنده خداوند متعال و رسول اوست و از طرف او آمده است. آنان باور دارند كه او همراه با دين و هدايتي آمده كه آن دين و هدايت بر همهي اديان غالب ميشود که فرمود: «
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه
»(توبه/۳۳). خداوند متعال اين وجود مقدس را همراه با دين و هدايتي فرستاده كه اين دين و هدايت بر همه اديان غالب خواهد شد. بنابراين در انتظار تحقق اين دين هستند كه اين دسته كساني می باشند كه حقيقتاً اين وجود مقدس را عبد مطلق خدا دانسته و ميدانند با مأموريت او آمده و آنچه ميگويد راست است و در نتیجه تسليم او می باشند.
۳
آنان می دانند که این پیامبر برنامه بسيار بزرگي دارد كه بايد همه عالم را به سمت خداوند متعال ببرد. آنان ميدانند كه برنامه او محدود به يك زمان و يك جامعهي خاص نيست و با تدبير دقيق و معصومانهي خودش عالم را به سمت خدا ميبرد لذا تسليم محض او می باشند و او هر چه دستور بدهد با دل و جان ميپذيرند به گونه ای که قلب و عمل و روح آنان تسليم اين وجود مقدس است. این افراد مؤمنين هستند که فرمود: «
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون
»(نساء/۶۵)، خداوند متعال به وجود مقدس پيامبر گرامياش ميفرمايد: معنای ايمان این است که اين مردم مؤمن نميشوند و حقيقت ايمان را درك نميكنند مگر اينكه تو را حَكَم قرار بدهند و هر حكمي كه كردي با دل و جان بپذيرند و در درون قلب خود نیز نسبت به حكم تو احساس دلتنگي نكنند و در یک کلام تسليم محض تو باشند. عده اي اينطور هستند كه با تمام وجود تسليم اين پيغمبرند و ميدانند كه او حق است و هدف بزرگي دارد كه با تدبير آن را پيش ميبرد. لذا اگر در جايي هدف و برنامهي او را نفهميدند و نتوانستند درك كنند با تمام وجود صبر و استقامت ميكنند و ترديد در حقانيت و راه و هدف او ندارند و حتی تمام جان و مال خودشان را هم در اين راه ميدهند که می فرماید: «
مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون
»(بقره/). «
يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّه
»(مائده/۵۴)، اين دسته ای هستند كه قرآن اوصافشان را بيان كرده، حاصلش اين است كه با تمام وجود اين پيامبر و راه و هدفش را باور دارند و خودشان را به او سپرده اند و با تمام وجود براي او فداكاري ميكنند.
دسته اي دیگر نیز هستند كه غيب را قبول ندارند و به انبياء و رسل و ملائكه و كتب و اين اهداف ایمانی ندارند و حرفشان اين است كه هر چه هست همين دنياست که قرآن این کلام آنان را نقل می کند که گفتند: «
ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر
»(جاثیه/۲۴)، يعني روزگار است و قوانينِ ماده. و با تمام وجود هم براي پيش بردن آن هدف ايستادند و مقابل انبياء و دعوت انبياء و راه انبياء هم ميايستند و علني هم ميايستند و هر حرفي دارند صريحاً بيان ميكنند. اين همان جبههي كفار است كه از قديم بوده و الآن هم همينطور است.
قسم سوم از مردم: جبهه مرموز و پیچیده منافقین
قرآن جبهه اي دیگر را هم به نام جبههي نفاق معرفي ميكند. اينها هم يكي دو نفر نيستند بلكه يك مجموعهاي هستند كه هدف و برنامهريزي و طرح دارند و پرچمداران آنان نگاه تاريخي دارند. به نظر خودشان دنبال يك كار بزرگ هستند و فرق اينها با جبههي مؤمنين اين است كه واقعاً در دل خدا و رسول را باور ندارند که قرآن از این عقیده آنان پرده بر می دارد: «
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنين
»(بقره/۸). این افراد ادعاي ايمان هم ميكنند، ولي در قلبشان ايمان ندارند در جایی دیگر اینگونه آنان را توصیف می کند: «
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ
»(منافقون/۱). یعنی به محضر حضرت ميآمدند و ميگفتند كه ما شهادت ميدهيم و شاهديم كه شما رسول و فرستاده خدایی و هر چه ميگوئي از طرف خداست که خدا در مورد این سخن منافقانه آنان می فرماید: «
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ
». خداوند متعال ميداند تو پيامبر او هستي و مأموريت داري، ولي شهادت ميدهد كه اينها دروغ ميگويند و اينها تو را پيامبر نميدانند. بلكه يك آدم معمولي ميدانند. فرقشان با جبهه مؤمنين اين است كه خدا و رسول و غيب و اهداف پيامبر را باور ندارند و تفاوتشان با كفار در اين است كه ادعاي ايمان و ادعاي اسلام ميكنند. اينها هم طوايفي هستند و طبقاتي دارند.
از قرآن استفاده ميشود كه منافقین يك جبههاند و برنامه و پرچمدار دارند و تدابيری براي خودشان در نظر گرفته اند و اينطور نيست كه آدمهاي بيتفاوتي باشند كه صرفاً عقايد فردي دارند چرا که مسئلهي عقايد فردي نيست و از نظر قرآن اينها جبههاي هستند كه برنامهريزي و تدبير دارند و مقابل نبي اكرم ميايستند و موضعگيري کرده و ميخواهند مسير را به نفع خودشان تغيير بدهند. اينطور نيست آنان کسانی باشند كه صرفاً عقايد فردي دارند كه کسی كاري با عقيدهشان نداشته باشد بلکه جريانی تاريخي اند كه مقابل حضرت صفآرايي کرده و با مؤمنين هم درگير ميشوند و سعي در بدنه جبهة اسلام داشته تا آن را از درون تسخير کنند. برنامههايش را هم قرآن گفته كه من نميخواهم آن را کامل توضیح دهم. مثلا ايجاد ترديد و فرصت طلبي ميكنند و مسائل فراواني كه در قرآن آمده را بوجود آوردند. اينها هم يك جبهه هستند و مدعياند و دست به اقدام هم هستند و اينطور نيست كه جبهه ایی منزوي باشند. اينها هم در دنياي اسلام بودند و در مقابل نبي اكرم هم برنامه ريزي ميكردند. آنچه از قرآن و روايات استفاده ميشود و در تاريخ ميبينم این است كه اينها يك جريان هستند و از اول آمدند كنار حضرت قرار گرفتند و برنامه ريزي كردند و براي خودشان در دنياي اسلام نيرو جمع آوري كردند و يك حزب پنهان براي خودشان درست كردند و كاملاً با تدبير و برنامه پيش ميروند، اينها با حضرت همراه نيستند، اما تظاهر به همراهي ميكنند در كنار حضرت هم هستند. آنان يك جبههي درون دنياي اسلام اند که اين نکته از قرآن و روايات بسيار خوب استفاده ميشود و تاريخ هم كاملاً گوياي اين سخن است. اين جبهه در درون دنياي اسلام نيرو سازي كرده و دنبال اين بود كه از درون قدرت را تسخير كند و مسير را تغيير بدهد.
اقدامات و برنامه های متفکرانه و فراگیر پیامبر اکرم(ص) برای سعادت بشر و مقابله با جبهه کفار و منافقین
كاملاً پيداست كه منافقین و كفار متفاوت هستند. كفار روبرو ايستادند و ادعاي اسلام نميكنند و ادعاي همراهي و همزباني نميكنند. مدعي راه و هدف ديگري هستند و صريحاً مقابله ميكنند. اما جبهه نفاق ايمان ندارد و راه خودش را ميرود ولي مدعي اسلام هم هست و خودش را هم در درون دنياي اسلام تعريف ميكند. این مطلب نکاتی دارد. نكتهي اولي كه اشاره شد اين بود كه حضرت برنامه ای روشن و واضحِ تاريخي دارند و اينطور نيست كه مأموريت ایشان براي يكي دو روز و سالهاي اول بعثت باشد. حضرت پيامبري هستند که «أَرْسَلْنَاكَ كَافَّةً لِلنَّاس»(۱) یعنی براي همه مردم آمدند و همراه با ديني آمدند كه اين دين می خواهد تاريخ را تسخير كند و فراگير است و غالب بر همه اديان هم ميشود. اين وجود مقدس در برنامهريزيهاي خود، غلبهي بر هر دو جبهه کفر و نفاق را تدبير ميكند. يعني اينطور نيست كه حضرت بنشينند دست روي دست بگذارند تا جبهه كفر و نفاق تدبير كنند و باطل را پيش ببرند و از درون دنياي اسلام قلعه را فتح كنند و يا از بيرون حمله كنند و اين قلعه را بگيرند. حضرت پرچمداري هستند كه استوار ايستادند و با تمام وجود دنبال اين هستند كه اين پرچم را در قلههاي رفيع عالم به احتزاز در بياورند و تمام دنيا را گرفته و دينی واحد و جهاني درست كنند. اينها كاملاً از قرآن واضح است وتردیدی در آن نيست. حضرت دنبال فراگيري دينشان در تمام عالم هستند و دعوتِ عام دارند تا يك جامعه واحد جهاني بسازند. قرآن هم وعدهي پيروزي حضرت و تحقق اين جامعه را ميدهد و می فرماید: «
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
»(صف/۹).
پس حضرت يك تدبير در مقابل اين جبههها دارند و آن جبهه ها هم تدبير و برنامهريزي و اقداماتي دارند. اين اقدامات از روز اول كه حضرت دعوتشان را علني كردند شروع شد. يعني آنان نیز وقتي ديدند دعوت علني شد به میدان آمدند و با در كنار حضرت قرار گرفتن در مسلمانان نفوذ كردند و به گمان خودشان هم حضرت را فريب دادند. ولي پيداست كه حضرت كاملاً بر قضیه مسلط بودند و هم آنها را و هم راهشان و جبههشان را ميشناسند. حضرت هم ميخواهند كه كار خودشان را جلو ببرند. تعبيرهاي حضرت بسيار پيچيدهتر از آن است كه تا كنون ما بيان كرديم. مجموع آنچه كه من ديدم و از كساني كه سيره حضرت را مينويسند و سيره سياسي حضرت را تحليل ميكنند و يا تحليلگراني كه تاريخ زندگي حضرت را تحليل ميكنند مطالعه كردم، دریافتم که برنامهريزي هاي حضرت بسيار فراگيرتر و عميقتر و دقيقتر و گستردهتر از آن چيزي است كه موضوع دقّت قرار گرفته و من در صدد بيانش نیسته و مدعي هم نیستم كه آن برنامه جامع حضرت را به اين راحتي ميشود فهميد. تنها آن مقداری كه واضح است اينست كه خيلي فراتر از اين حرفهاست. آنچه ما در تحليل خودمان از حضرت عرض ميكنيم با تدبير و با سياست حضرت و با احاطهي حضرت بسیار متفاوت است چرا که ما از زاويهي نگاه خود حضرت را تحليل ميكنيم. ولی حضرت موجودي است كه از عوالم بالا و غيب آمده است. هنگامی که تصرف ميكند، رابطه تصرف خودش را با همه تكوين و تاريخ و جهان ميبيند. اينطور نيست كه حضرت مثل ما محدود باشند و اگر انسان نگاهي به قرآن و روايات داشته باشد این را به وضوح می بیند. تمام تحليلهايي كه ما از فعل معصوم داریم با عظمت و واقعيت و بزرگي و تدبير فعل معصوم بسیار فاصله دارد. شاهد آن این است که اگر شما روايات و تحليل ديگران را هم ببينيد، می فهمید وقتی ميخواهند خيلي خوب تحليل كنند، از رحلت نبي اكرم(ص) شروع ميكنند و ميگويند از آنجا قصه شروع شده و مسير دنياي اسلام تغيير كرده تا به عاشورا رسيده است.
اما آنهايي كه سادهتر تحليل ميكنند ميگويند از مرگ معاويه و نامه نوشتن يزيد به استاندار مدينه شروع شده است. ولي روايات ما قصه را از قبل از خلقت عالم شروع ميكند كه حضرت در عوالم قبل با خدا ميثاق داشتند و خودشان را آماده كردند و ادامه اين كار را هم تا رجعت و قيامت تفسیر ميكنند. بنابراين اصلاً آن برنامهاي كه سيد الشهداء داشتند و آنچه كه ما ميفهميم خيلي فاصله دارد. اين وجود مقدس هم همينطور است یعنی قبل از خلقت عالم خلق شدند و در عالم ميثاق با خدا عهد توحيد بستند و در عالم ارواح، پيامبر و انبياء بودند و انبياء را به توحيد دعوت كردند. سپس به تعبيري انبياء از طرف ايشان به دنيا آمدند و راه ايشان را پيريزي كردند و بعد خود حضرت آمدند و اوصياء و قرآنی همراه خود آوردند. سپس اين راه را ادامه ميدهند و ائمه يكي پس از دیگری مي آيند و سپس ظهور و رجعت و قيامتي هست كه پيامبر در همه اين عوالم هست. پيامبري كه كارش به اين گستردگيست و عالم ملكوت، ميكائيل، جبرائيل، پرچمداران و بزرگان ملائكه دنبال حضرت حركت ميكنند، تحليل كارش به اين آساني نيست. لذا آنچه تحليل شده خيلي سادهتر و با نگرشی محدود از واقعيت هايي است كه بيان شد است و تنها راهي كه ما بتوانيم آنها را بفهميم اين است كه به قرآن و روايات مراجعه کنیم و به دقت و به اندازهي فهم خودمان تحمل و دنبال كنيم. غرض بیان نکته ای اجمالی در مورد جبهه پیامبر اکرم بود و قصد ندارم بصورت کامل به توضیح جبهه پیامبر بپردازم.
شرح صدر، آگاهی و احاطه کامل پیامبر اکرم در تحمل و مدیریت منافقین در بدنه جبهه مسلمین
اما آنان تدبير خودشان را كردند و يكي از تدبيرهاي كوچك حضرت اين است كه حضرت اينها را با شرح صدر تحمل كرده، و اينها را در كنار خودش نگه داشته و آنها را كنترل كرد. اينها كه دشمنان اصلي حضرت هستند و تمام صف دشمني بر محور اينها اداره ميشود، حضرت آنان را طوري تدبير كرده كه تا آخر ميآمدند در محراب حضرت نماز ميخواندند. اگر از آن طرف نگاه كنيد ميبينيد اينها انسان هاي سياستمداري بودند و براي اينكه به قدرت برسند آمدهاند خودشان را كنار حضرت قرار دادند و با اينكه خدا و رسول را قبول نداشتند سالها نماز خواندند. سالها مكه رفتند. سالها دعوت به جهاد و حج و زكات كردند. اما اين ظاهر كار است که اگر از آن طرف نگاه كنيد، ميبينيد پيامبر گرامي اسلام دشمناني دارد كه دشمنان اصلي حضرت هستند و در هيچ كلمهاي با حضرت مشترك نيستند. يعني در اصل توحيد با حضرت درگيرند و ميخواهند چيزي به نام خدا پرستي در جهان نباشد. اینکه در روايات پیامبر(ص) آمده: در خواب ديدم كه اينها بر منبر خودم بالا رفتند و مردم را به قهقراء برميگردانند، يعني من مردم را به خدا دعوت كردم و سير به طرف خدا دادم و اينها دوباره مردم را به طرف دنيا برميگردانند. آنها انسان هايي هستند كه هدفشان احياي بت پرستي مدرن است. حضرت به گونه ای تدبير كرده كه مجبورند بيايند كنار حضرت بايستند و پشت سر حضرت نماز بخوانند و حج بروند و بعد هم تا آخر عمرشان همين كارها را انجام بدهند یعنی نماز جماعت و نماز شب بخوانند و همان سخنانی كه حضرت گفته را بگويند. حتي آنهايي كه با جبههي حضرت درگير ميشوند مجبورند با همين زبان حرف بزنند. اين احاطهي و تسلط حضرت است كه اينها را در كنار خودش قرار داده و مجبور كرده كه با زبان حضرت و با ادبيات حضرت حرف بزنند و بخش عمدهاي از تلاش خودشان را در همين مسيرها به كار بگيرند. بر اساس قرآن اينها دشمنان حضرت می باشند. حضرت وحي دارند و اينها الهامات باطل به هم دارند که فرمود: «
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا
»(انعام/۱۱۲). یعنی آنان مقابل وحي حضرت، الهامات باطل دارند و در مقابلش صف بندي ميكنند. و دقيقاً در هدف با حضرت نقطه اشتراك ندارند. در دين مطلقند، اما براي اينكه به آن هدف برسند مجبور شدند از درون راه نبي اكرم وارد شوند. اين مطلب شرح صدر، عظمت و احاطهي نبي اكرم را نشان ميدهد.
يكي از اساتيد ميفرمود كه ابن زياد وقتي سر مطهر سيدالشهداء را به مجلس آوردند و اهل بيت را به عنوان اسير آوردند، زمانی که قصد توبيخ و تحقير نسبت به وجود مقدس حضرت زينب سلام الله عليها داشتتعبيرش اين است كه ديدي خدا با برادر تو چه كرد؟ اين استاد بزرگوار ما ميفرمود: اين بيان بيانِ ابن زياد نيست. او كه نه خدا را قبول دارد، نه تقدير الهي را قبول دارد، يك كافر محض است! شما می بینید وقتي يك كافر محض ميخواهد حرف بزند، ادبيات انبياء را به كار می گيرد؟ با زبان خودش حرف نميزند اينكه ديدي خدا با برادر تو چه كرد بيان او نيست، او وقتي ميخواهد غلبهي خودش را هم كه به نظر خودش غلبهي مادي خودشان است را بيان كند، مجبور است با اين ادبيات بيان كند كه فرمود اين ادبيات، ادبياتِ اسلام است كه ابن زياد هم مجبور است با همين ادبيات حرف بزند، حتي در جايي كه در اوج قدرت است.
مورخين نقل كردند كه شخصی در شام به امام سجاد(ع) رسيد و به حضرت عرض كرد ديدي شكست خوردي؟ پيدا بود آدمي بود كه سابقه را ميدانست، حضرت فرمود: صبر کن ظهر بشود و مؤذن اذان بگويد آن وقت ميفهمي چه كسي شكست خورده است. يزيدي هم كه چند دقيقه قبل اشعار كفرآميز ميخواند و به صراحت اعلام ميكرد كه بازي با قدرت بوده، سر ظهر كه ميشود ميگويد: مؤذن بلند شو اذان بگو، اين معنايش اين است كه آن كسي كه اين جبهه را پيش ميبرد مهيمن و مسلط بر اينهاست. آن كسي را كه يك لحظهي قبل دهانش به كفر باز شده مجبور ميكند باز براي نجات خودش ميگويد مؤذن اذان بگو. تا آخر هم همينطور است. جبهه بني اميه و بني عباس همينطورند یعنی مجبورند در پوشش اسلام پيش بروند و هر چه تلاش كردند نتوانستند اين لباس را بكنند هرچند ميخواستند اين كار را بكنند ولي مجبور بودند تحت اين پوشش عمل كنند. واين پوششي است كه براي پيشرفت تاريخي اسلام ضروري و لازم است. يعني اينطور نيست كه اگر حضرت مرزبنديها را روشن ميكردند اينها كافر ميشدند و طرفدارانشان موحد ميشدند، نه این طور نیست. بلکه طرفداران آنان هم طرفدار می ماندند چرا که اگر شما روايات را ببينيد خيلي از جبههي طرفداران آنها، از عالم ميثاق درست شده و اينطور نيست آنهايي كه از آن عالم زير بار حضرت نرفتند اينجا به راحتي زير بار حضرت بروند و اگر حضرت صف بندی را روشن ميكرد، آنها ميرفتند آن طرف و دقيقاً با جبههي كفر شكل گرفت. حضرت بوده كه با شرح صدر و مداراي خودش اين جبهه را تحمل كرد. به تعبير ديگر جبههي نفاق برنامهريزي ميكرده براي اينكه خودش را در درون اسلام شكل دهد و وارد و در نتیجه غلبه ایی تاريخي داشته باشند. حضرت هم دنبال غلبهي تاريخي بودند چرا که: «
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ
». اما در نهایت آن كسي كه غلبه و آنان را مجبور كرده كه اهداف خودشان را در غالب بيان و ادبيات حضرت را دنبال و حدود ایشان را رعايت كنند، – هرچند هيچ ايماني ندرند – وجود مقدس پیامبر بود. يعني اين وجود مهيمن و مسلط و محيط است تا يك جايي برسد كه موقع بيان حقيقت ميشود و پردههاي تقيه كنار مي رود و مؤمنين مكلف به تقيه نبوده و تمام حقايق آشكار ميشوند و آن جريان هم حل ميشود. يعني آن جريان نفاق در دوره ظهور حل ميشود و نفاقي وجود ندارد. حضرت مأمور به باطن هستند و كار آن جبهه را تمام ميكند. اينكه اين جبهه تا اين مدت كنار حضرت ماند و مجبور بود تا خود دوره ظهور هم با ادبيات حضرت باشد، تا آن موقع هم همان هايي كه مقابل باطن دعوت حضرت ايستادند مجبورند در همين پوشش حرف بزنند، اين نشانه احاطه حضرت است.
بنابراين، اين يك نكته بسيار مهمي است كه حضرت در برنامهريزيشان محیط بر امور هستنند و بسيار هم برنامهريزي شان عميقتر از اين حرفهاست و برنامهريزياي است كه از قبل عالم دنيا شروع شده، تا قيامت و بعد قيامت هم ادامه دارد و راه حضرت تمام شده نيست و حتي در قيامت هم ايشان صاحب مقام محمود می باشد. ايشان است كه كار را تمام ميكنند و جهنميها را یه جهنم و بهشتيها را به بهشت ميبرد. اينطوري نيست كه مأموريت حضرت يك مأموريت ده ساله یا بيست ساله بود بلکه پیش از دنيا شروع شده و تا قيامت و در بهشت هم ادامه دارد. تدبیر حضرت هم بسيار پيچيدهتر از اين حرفهاست. كسي كه پشت سر او جبرئيل و ميكائيل، «
وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلائِكَتِك
»(۲)، قرار دارد؛ كسي كه پشت سرش وجود مقدس امير المؤمنين است كه تمام كائنات در اختيارش است و اسم اعظم كلي دارد و شئونات دیگر حضرت که بسیار بزرگ است، چنین کسی تدبيرش به اين سادگيها كه ما فكر ميكنيم نيست. جبههي نفاق هم كساني هستند كه بعد از ۱۴۰۰ سال در مقابل نبي اكرم و امير المؤمنين ايستادند، هنوز اكثريت مسلمانها طرفدار آنها هستند آنها هم كارهاي نيستند، آنها هم نگاه تاريخي دارند و در كفر خودشان بسيار شرح صدر دارند و تحمّلشان بالاست. بنابراين نه نقشههاي آن جبهه اينقدر ساده است و نه نقشهي حضرت آن است كه ما ميگوئيم؛ لذا عرض كردم اينهايي كه ما ميگوئيم نيست. جبههي باطل وحق بسيار از اين هم پيچيدهتر است و فهمش هم محتاج به اين است كه آيات قرآن به دقت و با لطافت دنبال بشود، اين دو جريان شناسايي شود، محققين هم كارهاي زيادي كردند، ولي هنوز اول راهيم و تدبير از اين پيچيدهتر است، اگر انسان قرآن و روايات را خوب دنبال كند، خطوط و تدبيرشان الآن هم ميتواند نحوهي مواجهه با آنها را بفهمد و درك كند.
برنامه تحریف دین از اصلی ترین اقدامات و اهداف منافقین
حضرت براي هدایت مردم دو چيز آوردند. يكي قرآن كتاب الهي و دیگری هم امام است كه قرآن از طريق امام در عالم و جامعه و باطن انسان جريان پيدا ميكند. اگر فردي بخواهد به حقيقت قرآن برسد از طريق امام ميرسد. همچنین جامعه و عالم تكوين هم همین گونه است. امام طريق جريان هدايت قرآن است و امام است كه قرآن را در عالم جاري ميكند، امام است كه شب قدر آن منزلي از قرآن كه بايد در عالم جاري بشود به ايشان ميرسد و حضرت مأمور به تحقق و جريان قرآن در عالم ميشوند كه كدام كلمه از قرآن و اين انوار بايد جاري بشود. پس حضرت يك قرآن و يكي هم امام را آوردند و اين دو چيز هم بناست بماند و ميماند چرا که فرمود: «
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي
»(۳). اين دو با هم هستند و اين جريان هدايت هم ادامه پيدا ميكند.
يكي از تدبيرهاياين دو جبههي مقابل حضرت، تحريف كل اسلام است. آنان ميخواستند كل اسلام را تحريف كنند. انحرافاتي كه بعد از رحلت نبي اكرم(ص) در دنياي اسلام پيدا شده، حتي انحراف در توحيد و تمام تحريفاتی كه صورت گرفت و بدعتهايي كه گذاشته شد، تصادفي نبوده بلکه با تدبير و برنامهريزي است و واقعاً دنبال ايجاد فتنههايي از اين دست و دنبال يك جنگ نرم و تغيير فرهنگ اسلام بودند و ميخواستند از توحيد چيزي بسازند كه برابرش شرك است و از درون فرهنگ اسلام را از بين ببرند. اين قصهاي است كه بايد در جاي خود مورد تحقيق قرار گیرد و اين را هم بیان شد كه يكي از مبارزات جدي امام صادق(ع) این بود که مانع این تحريفات در دنياي اسلام شوند. انواع بدعتها و انحرافاتي كه در اعتقادات اسلامي و فقه اسلامي بوده، اين را معصومين(ع) واضح و روشن كردند. ولي اين نتوانستند قرآن را تحریف کنند و اين نکته كه حضرت چطور تدبير كردند تا اين قرآن تحريف نشود بايد در جاي خودش بيان گردد.
ائمه(عليهم السلام) هم ماندند و روز به روز در دنياي اسلام نفوذشان بيشتر شد. از همان آغاز اسلام تا به حال. يعني اين جبهه آمده، ولی نتوانسته قرآن و اهل بيت را از بين ببرد و آن دو تا باقی ماندند که فرمود: تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ». و حضرت هم در حفظ قرآن و هم در معرفي و حفظ اهلبيت از جمله معرفی امیرالمؤمنین (ع) تمام تلاش خود را کردند.
معرفی امیرالمؤمنین و ائمه توسط پیامبر(ص) اقدامی پیشگیرانه در برابر اقدامات منافقین
اينكه امير المؤمنين را در لحظههاي مختلف تاريخ اسلام معرفي كنند و شئون ايشان را بيان كنند و عظمت ايشان را بيان كنند، فراوان است. از همان روزي كه دعوت را علني كردند تا در حوادث مختلف و جنگها و مأموريتهايي كه به حضرت ميدادند مثل بردن سورهي برائت و امثال اينها این معرفی به فراوانی دیده می شود و نياز به تكرار نيست. مثلا در جنگ خندق و احزاب و تبوك نقل شده که در ابتداء سوه برائت را به ابوبكر دادند که ببرد. اما جبرئيل آمد كه بايد كسي باشد كه از خود شماست. پیامبر اکرم(ص) حضرت علی(ع) دنبال ابوبكر را فرستادند كه برائت را از او بگير و خودت به مقصد برسان. این قضیه گوياي اينست كه او از نبي اكرم نيست. پیام را کسی باید ببرد که از خود شما باشد. او همچون سلمان نیست که بشود گفت «
سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت
»(۴) و واضح است که معیار از رسول بودن این است که «
فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي
»(ابراهیم/۳۶)، اينها تابع نبودند و اينها بحثهايي است كه در جای خود بیان شده است.
حضرت در جاهاي مختلف امير المؤمنين و حضرات معصومين را معرفي كرده و يكي يكي نام بردند. خمسهي طيبه را نیز معرفي كردند. لذا خود كتب اهل سنت و مجامع آنها مملو از رواياتي است كه در فضيلت معصومين از جمله فاطمه زهراء و امير المؤمنين و حسنين و تك تك ائمه(عليهم السلام) تا وجود مقدس امام زمان می باشد. اين كاري است كه حضرت كردند و طوري هم تدبير نمودند كه دشمن با تمام تلاش خود نتوانست اينها را از بين ببرد. جبههي نفاق جبههاي است كه خدا و رسول را قبول ندارد و در درون دنياي اسلام نفوذ كرده تا همين اعتقادات را از بين ببرد و راه خودش را ادامه دهد، ولي حضرت به گونه ای عمل كردند كه آنها نتوانستند به مقصود خود برسند. يكي از كارهاي ایشان وجود مقدس فاطمه زهراء(س) است كه علاوه بر مؤلفههايي كه حضرت داشتند، خداوند متعال سوره ها و آیاتی قرآني در شأن ايشان نازل كرد همچون سوره هل اتي، آيه مباهله، آيه تطهير و سوره كوثر و قدر و چيزهاي ديگري كه در روايات فریقین هست. وجود مقدس نبي اكرم(ص) در شأن ايشان رواياتي داشتند. رواياتي كه از اهل سنت در فضيلت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) نقل شده بسيار فراوان است با اينكه تلاش بر رد آنها بوده، ولي بسيار فراوانند. مرحوم آقاي فيروزآبادي كه شرحي بر كفايه داشتند كتاب بسيار خوبي دارد كه جزء معاصرين هم هست به نام «فضائل الحق في صحاح السته» كه فضائل پنج تن را از كتب شش گانهي حديثي اهل سنت كه به اصطلاح صحاح سته آنهاست و جزء صحيحترين كتب روايي آنهاست جمعآوري كردند آن را ببينيد كه چقدر حديث در فضيلت اين بزرگواران هست كه پیامبر آنان را معرفي كردند که دشمن با تمام تلاشش نتوانسته اين را از بين ببرد. البته آن هم نكتهاي دارد كه چطوري تدبير شده كه این اسناد و روایات باقی مانده است. اين يك طرف است و طرف ديگر هم جبههي نفاق است كه نيرو درست كردند و حزب ساختند و واقعاً اين حزب مسير خودش را دنبالكرده و تدبير ميكرده براي اينكه قدرت را دست بگيرد و این مطلب به طور كامل در روايات تاريخي پيداست. منافقین جمعيتی به هم پيوستهاي هستند كه شما رد پايشان را در همه جا ميبينيد، اينها مجموعهاي هستند كه در تاريخ نام برده شدند، اولي و دومي، ابو عبیده جراح، سعد بن ابي وقاص، طلحه، عثمان و عبد الرحمان بن عوف. اينها را شما در همه جا با هم ميبينيد!
آنها هم اقداماتي دارند، تهذبي كه درست كردند و شخصيت سازي كه در كنار حضرت درست كردند و باید برنامه اينها در تاريخ دنبال شود. آنان سلسله اقداماتي دارند كه متعلق به همين عوام است. شما ميدانيد يكي از مهمترين و شايد آخرين اقدامي كه حضرت در معرفي اميرالمؤمنين كردند، قصهي غدير است كه در آخرين روزهاي حيات اين وجود مقدس در سال دهم هجرت، تقريباً ۷۰ روز قبل از رحلت حضرت اتفاق افتاد و در آن رسماً از مردم بيعت گرفتند. اين آخرين اقدام سياسي حضرت است كه همه چيز شفاف شد و جاي اينكه كسي ترديد و ابهام ايجاد كند نماند. از جمله معرفيهايي كه حضرت ميكردند در اولين روز علني كردن دعوتشان فرمودند: «
أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى
»(۵) هر كسي ايمان بياورد وزير من است، که حضرت علی(ع) اولین نفر بودند پس از همان روز اول این معرفی صورت گرفت. از اينها گذشته، علناً حضرت را در غدير به عنوان خليفه خودشان و آن هم به عنوان «
أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم
»(احزاب/۶) ، كسي كه بر موحنهي مؤمنين از خودشان اولويت دارد معرفي كردند و بيعت گرفتند. اين بيعت هم بيعت مخفيانهاي نبوده و همه مسلمان ها از اطراف دنياي اسلام آمدند و در جريان حج اين معرفي اتفاق افتاده، بنابراين جايي نيست براي اينكه دشمن اقدامات مخفي كند.
دلایل و شواهدی بر اقدامات و توطئه های متعدد منافقین در زمانهای مختلف
از اين به بعد جبههي مقابل هم اقداماتي كرد. اولين اقدامي كه جبهة مقابل كردند این بود که در ظاهر با حضرت بيعت كردند، ولي بلا فاصله تجمع كردند و قرارنامهاي نوشتند براي اينكه ما نبايد بگذاريم اين امر محقق بشود، جبههاي هستند كه در تاريخ هم نام شان هست، من خيلي نميخواهم اسنادش را بگويم، بسياري از اين روايات در كتب اهل سنت هم آمده، اولين اقدامي كه كردند اين است كه در برگشت حضرت از حجت الوداع در يكي از گردنههاي نزديك مدينه در بين راه در يك عقبهاي كه داستانش در قرآن هم آمده باهم قرار گذاشتند، البته محل خلاف است كه راجع به اين جريان است يا بعد از جنگ تبوك، ولي كثيري از محققين شيعه اين را راجع به همين جريان ميدانند.
بنا به اين گذاشتند كه كار را تمام كنند و نگذارند كه حضرت به مدينه برسند چرا که اگر حضرت به مدينه برسند اینجا كار را تمام كردند و از مردم بیعت گرفته اند و در همان جا بناي حكومت حضرت را بعد از خودشان تثبيت ميكنند. لذا تصميم گرفتند كه حضرت به مدينه نرسند به همین خاطر شب در يك گردنهاي حضرت را مورد هدف قرار دادند و از بالاي كوه به حضرت حمله كردند، در اين ماجرا ۲ نفر همراه حضرت بودند كه يكي عمار و يكي حذیفه است. حذيفه اينها را ديده و شناخته كه قصهاش مفصل می باشد و در تاريخ آمده است كه ميگويد ابتدا من نشناختم. آنان حمله كردند و ما مقابله كرديم و مجبور به فرار شدند، ميخواستند كه شتر حضرت را از دره پايين بيندازند موفق نشدند حمله کردند و ما مقابله كرديم آنها مجبور شدند برگردند.
حذیفه ميگويد كه من آنها را نديدم حضرت نامهايشان را گفتند و همهي اينها را به من نشان دادند و ديدم كه دقيقاً همينها هستند كه ۱۴ نفر هستند كه حذیفه اسامی آنان را گفته است. لذا اين جبههي منافقين خیلی از حذيفه ميترسيدند چون ميدانستند كه آنها را ميشناسد و نامشان را ميداند. در جاهاي متعدد تاريخ هم آمده كه اينها هراسي از حذیفه داشتند كه نكتهاش همين است. حتي در بعضي از نقلها آمده است كه اگر حذيفه نميآمد كه بر كسي نماز بخواند دومي ميگفت: اين يكي از همانهايي است كه در عقبه بوده است كه حذيفه نيامده است بر او نماز بخواند. اين اولين اقدامي بود كه در تاريخ انجام دادند و نامشان هم آمده است، اين ۷ نفر که پیشتر ذکر شد جزء اين افرادي بودند كه در عقبه قصد داشتند حضرت را به شهادت برسانند و اين اولين اقدامي است كه انجام دادند.
حضرت وارد مدينه شدند، حوادثي در همين چند روز آخر عمر حضرت در مدينه اتفاق افتاد كه بسيار دنبال كردني است. اولاً حضرت به قبرستان بقيع رفتند و آنجا سخنرانی کردند كه این سخنان كاملاً گوياي اين است كه فتنهي جدياي در راه است كه حضرت ميگويند: فتنهها مانند پارههاي شب تاريك دارد ميآيد و هشدار به مردم ميدهد كه آمادهي اين فتنهها باشيد. پيداست يك فتنهي تدبير شدهاي در پيش روي مسلمين است كه حضرت كاملاً خبر ميدهند. سپس براي مهاجرين صحبت ميكنند و ميگويند كه به زودي بر شما غلبه و به شما ستم خواهند كرد و توصيه ميكنند كه هواي انصار را داشته باشيد كه اينها بودند كه شما را تقويت كردند. چون ميدانيد انصار مهاجريني را که از مكه آمده بودند را حمايت كردند و نقش مهمي در پيشرفت اسلام داشتند. اينها اقداماتي است كه نقل شده است تا اينكه حضرت بيمار شد.
سني و شيعه اين را نوشتند که در همین ایام حضرت لشكري را تجهيز كردند و دستور دادند كه به بيرون از مدينه بروند كه تقريباً ۸ كيلومتري مدينه بود و اردوگاه بزنند و فرماندهي اين لشكر را هم به يك شخص جوان به نام اسامه ابن زيد سپردند كه ۱۸ يا ۱۹ سال بيشتر نداشت و همهي بزرگان قريش را از جمله همين افرادي را كه جزء اين تيم نفاق هستند را هم مأمور كردند كه بايد زير پرچم او حاضر بشوند و با او به طرف تبوك حركت كنند به جز اميرالمؤمنين عليهالسلام كه اميرالمؤمنين را در كنار خودشان در مدينه نگه داشتند. واضح است كه تدبير چیست؟ هر انسان سياستمداري ميفهمد كه حضرت مريض شدند و از رحلت خودشان خبر دارند ميخواهند اينها را از مدينه دور كنند که اينها در مدينه نباشند و حضرت علی (ع) بماند و خلافت ایشان تثبيت شود. و وقتي که خلافت تثبيت شد آنان وارد مدينه شوند. اين كاملاً روشن است و جبههي مقابل هم جبههي نفاق است كه در خانهي حضرت نفوذي دارند و مرتب اخبار را ميگيرند. وقتي كه مطلع شدند كه حضرت بيمار شدند و بيماري حضرت سنگين شده است به اردوگاه نرفتند و مرتب بين مدينه و اردوگاه رفت و آمد ميكردند و آخر هم به مدينه آمدند، وقتي كه از آنها پرسيدند كه چرا نرفتيد!؟ با اينكه حضرت تأكيد كردند كه «
لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَة
»(۶)، عذر آوردند كه حال شما خوب نيست و ما نگران احوال شما هستيم. اين هم يكي از اقداماتي است كه آنها كردند و مؤرخين نوشتند كه در مدينه ماندند.
اقدام ديگري كه در همين حوالي انجام دادند و مؤرخين نوشتند اين است كه حضرت اين روزها اگر ممكن بود، اگر حالشان مساعد بود خودشان نماز ميخواندند و الّا از امير عليه السلام ميخواستند كه امامت كند چون بنا بود كه همهي اينها بيرون از مدينه باشند فقط از اصحاب و سران اصحاب و وجود مقدس اميرالمؤمنين در مدينه بودند. يك روز حال حضرت خوب نبود، در منزل عايشه هم بودند بلال اذان گفت و آمد كه حضرت را دعوت كند كه بيايند حضرت فرمودند كه ابوبكر برود امامت كند و نماز بخواند كه اولي آمد جلوي صف ايستاد و تعدادي از همين اشخاصي كه نامشان را بردم دور و برش بودند و جلو ايستاد و شروع به نماز خواندن كرد. آنان باورشان نيامد و ترديد كردند و گفتند كه اينها بنا است كه بيرون از مدينه و در اردوگاه باشند چطور حضرت گفته است كه اينها نماز بخوانند؟! به همین خاطر ترديد كردند كه شايد مسئلهاي وجود دارد. در این هنگام بلال آمد دوباره خبر دهد حضرت با اينكه بيمار بودند روي دوش اميرالمؤمنين و فضل ابن عباس آمدند و در جلو نشستند و حتي نمازشان را نشسته خواندند و همه به ايشان اقتدا كردند و شايد حتي وسط نماز هم بود كه نماز آنها باطل شد و حضرت جلو ايستادند و نماز را اقامه فرمودند. اينگونه تدبيرها نشان ميدهد كه جريان و فتنه در کار است. باز هم نقل كردند كه در همين اواخر حيات حضرت که ۵ روز به رحلت حضرت مانده بود، اگر حضرت دوشنبه رحلت فرموده باشند مصادف است با روز پنجشنبهي آخر آن ایام. مردم كه نگران حضرت بودند و براي عيادت آن حضرت ميآمدند، خانهي حضرت هم جنب مسجد بود و در مسجد تجمع بود، حضرت فرمودند: يك دوات و قلم بياوريد كه من چيزي بنويسم كه بعد از من منحرف و گمراه نشوید.
در تاريخ طبري و ديگران نقل كردند كه اينجا بعضي اختلاف كردند و بعضيها هم صريحاً گفتهاند كه دومي بوده است و قرائن زيادي هم وجود دارد كه او بوده كه گفت: نه لازم نيست دوات و قلم بياوريد چرا که «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه»(۷). قرآن هست و ما نیازی به نوشته ديگري نداريم، يك تعبيري هم كرد كه من خلاف ادب ميدانم كه اينجا بگويم و همه ميدانيد كه حضرت بيمار هستند و حالشان مناسب نيست و حرفشان قابل اعتماد نيست!! اين جمله را راجع به حضرت گفت و بعضي پاسخ دادند كه اين چه حرفی است كه بر زبان می آوری؟ در مورد پيامبر خدا اين حرفها شايسته نيست و پيامبر که حرف ناروا نميزنند. برويد قلم و دوات بياوريد كه در مقابل حضرت نزاع شد. حضرت گفت كه در مقابل پيامبر منازعه كردن شايسته نيست و بعضيها ميگويند كه حضرت مينوشت، چرا ننوشت؟ اگر مينوشتند چه فايدهاي داشت؟ وقتي كه حضرت صريحاً زنده هستند و ميگويند بياوريد كه بنويسم اما جلوي خود حضرت ميگويند كه حضرت بيمار است و حرفش قابل اعتماد نيست كه بر فرض چنين نوشتهاي نوشته بشود چه خاصيتي دارد؟ اثري دارد؟!
حوادث بعدي هم هست كه من حذف ميكنم. دوشنبهي ۲۸ صفر حضرت رحلت كردند و برخی حوادثي وجود دارد كه كاملاً مقارن با رحلت حضرت است. اميرالمؤمنين مأمورند و حضرت فرمودند: كه خودت كار تجهيز من را به عهده بگير و قرآن را جمعآوري كن و تا من را تجهيز نكردي از خانه بيرون نيا كه حضرت مشغول مأموريت شد و اين مأموريت الهي را انجام داد، حوادثي اينجا نقل شده است كه من يكي از آنها را عرض ميكنم.
توطئه های پایانی جبهه نفاق در روزهای پس از رحلت پیامبر(ص)
يكي از حوادث عجيبي كه نقل كردند اين بود كه حضرت هم رحلت فرمودند و مردم هم مهاجر و انصار در مسجد النبي جمع شدند و مشغول عزاداري هستند، دومي تازيانه به دست گرفته بود و ميگفت كه اين حرفها چيست كه ميزنيد؟ پيغمبر که نميميرد. به عالم بالا رفته و دوباره برميگردد و نميگذاشت گفته شود كه حضرت از دنيا رفته تا اقدامات بعدي اتفاق بيفتد. جمعيت را نگه داشت تا اولي از بيرون مدينه یا از منزلش آمد يا كار ديگري داشت، كه در این رابطه محقيقين تحقيقاتي انجام داده اند. اولی بر حضرت شد كه حضرت ظاهراً در منزل عايشه دختر اولی بودند او به کنار جسم مبارک پیامبر آمد و روپوش را كنار زد و گفت: چه خوب زندگي كردي و چه خوب از دنيا رفتي. دومی گفت پيغمبر كه نميميرد. اولی گفت: «
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون
»(زمر/۳۰)، قرآن گفته است كه پيامبر هم از دنيا ميرود كه دومي گفت كه من گويا در عمرم اين آيه را نشنيدم كه پذيرفت و سكوت كرد و گفت: بله حضرت از دنيا رفته است. لذا محققين به دست آوردند و درست هم فهميدند كه قصه اين است كه جمعيت را نگه داشته است تا اولي بيايد و زمينه براي اقدامات بعدي آماده گردد كه قبل از آمدن او كسي صحبت نكند كه حضرت از دنيا رفته است و تا کسی نیاید با اميرالمؤمنين بيعت بكند چون از غدیر ۷۰ روز بیشتر نمی گذشت.
همانطوري كه اولي و دومي نشسته بودند دو نفر از نزديكان دومي وارد مجلس شدند و چيزي در گوشي با اولي و دومي گفتند كه اولي و دومي و ابو عبيده جراح داخل ثقيفه رفتند. ثقيفه محلي بود كه انصار در آنجا جمع ميشدند و براي مسائل خودشان تصميمگيري ميكردند كه آمدند و ديدند كه قصه اين است انصار جمع شدند و ميخواهند كه رئيس انصار را به عنوان خليفه انتخاب کرده و با او بيعت بكنند. سخنان و گفتگوهايي بين اولي و ابو عبيده و انصار و عدهاي از نفوذيها در جبههي انصار رد و بدل شد. اينها كار را در همانجا تمام كردند و بلافاصله ابوبكر را معرفي كردند و چند نفر بيعت كردند و سپس سایرین هم بيعت نمودند و از آنجا به عنوان خليفه الرسول بيرون آمده و به زور از مردم بيعت ميگرفتند! مرحوم مفيد نكتهاي را نقل كرده است كه قبيلهاي بدوی در اطراف مدينه بود و هنگامی كه اولي كه بيرون و وارد مدينه شد اين قبيله را هم با خودش آورده بود و از آنها هم براي بيعت گرفتن استفاده شده است. به اصطلاح يك نوعي گروه فشار درست كردند و از طريق آنها شروع كردند بيعت گرفتن و اين بيعت چقدر طول كشيده است دقيق روشن نيست، ولي خيلي سريعتر از پيشبيني آنها بوده است. لذا خود دومي هميشه ميگفت كه اين بيعت فلتة و ناگهانی واقع شد و ما گمان نميكرديم كه به اين سرعت كار تمام شود و ما بتوانيم قدرت را به دست بياوريم. اين جريان بيعت است كه مفصل هم است و مؤرخين اينها را تحقيق كردند و من خيلي نميخواهم كه وارد جزئيات اينها شوم و كتاب هم زياد در اين زمينه نوشته شده است كه توصيه ميكنم كه آنها را ببينيد. كتابهاي فارسي خوبي هم در اين زمينه نوشته شده است كه متون اصلي ترجمه و گردآوري و تحليل شده و تحليلهاي خوبي هم وجود دارد که كاملاً نشان ميدهد جريان نفاق با يك برنامهريزي از قبل تعيين شده دنبال اين بودند كه نگذارند خلافت به نفع اميرالمؤمنين (عليهالسلام) تمام گردد و مسير خلافت را تغيير بدهند و بعد اين مسير را تغيير دادند و بيعت گرفتند. اين آن چيزي است كه اتفاق افتاد.
اقدامات حضرت علی و حضرت زهرا(س) پس از سقیفه
بعد از وقوع بيعت اقداماتي كه اميرالمؤمنين عليه السلام كردند چه بود؟ اقداماتي كه وجود مقدس فاطمهي زهراء (سلام الله عليها) در آن حلقهي اصحاب اميرالمؤمنين كردند اين اقدامات چیست؟ اين اقدامات را باید به طور مفصل در جلسه ای ديگر عرض كنيم. ولي اجمالش اين است كه آن كسي كه دراين مرحله محور تمام اقدامات است، وجود مقدس فاطمهي زهراء(س) است. يعني اين مأموريت براي دفاع از جبههي حق و اميرالمؤمنين و اقامهي كلمهي توحيد و ولايت در عالم بر دوش وجود مقدس فاطمهي زهراء(س) بود. لذا ايشان است كه پرچمدار اين مرحلهي از تاريخ است و اقدامات ايشان از خطبهي فدكيهاي كه خواندند كه نياز به گفتگو دارد و از جريان بيت و احراق بيت و پشت در آمدن حضرت را همه ميدانيد. حوادث زيادي كه پيش آمده است و جنگهايي كه به راه انداختند و كشتارهايي براي تثبيت بيعت با ابوبكر كردند، تمام اينها در تاريخ نقل شده است كه عدهاي را محكوم به ارتداد كردند و به عنوان ارتداد به جنگ آنها رفتند و آنها را كشتند. اينها معمولاً هر كسي را كه با ابوبکر مخالفت ميكرد با او به عنوان ارتداد درگير می شدند وجنگهای فراوانی به این بهانه راه انداختند كه نمونههاي فراواني هم ذکر شده. اقدامات اينها يك طرف است و اقدامات وجود مقدس اميرالمؤمنين و فاطمهي زهراء(س) هم طرف دیگر.
يكي از اقداماتشان اين بود كه بعد از مدتي كه كار تقريباً تثبيت شد احساس كردند كه نوبت به اين رسيده است كه بيايند اميرالمؤمنين (عليه السلام) را هم تسليم و طبيعتاً آن جمعي را كه به تبعيت از حضرت بيعت نميكردند همه بيعت كنند. بنابراین تصمیم گرفتند كه به خانهي حضرت بيايند كه يا حضرت ميآيند بيعت ميكنند كه كار تمام ميشود و يا درگير ميشوند و حضرت را در اين درگيري حذف ميكنند. پس هجوم آنها به خانه با يك صحنهي غير قابل پيشبيني روبهرو شد كه وجود مقدس حضرت اميرالمؤمنين و بعضي از اطرافيان حضرت كه بيعت نكردند مثل زبير در خانه هستند، اينها آمدند كه حضرت را ببرند براي بيعت كه ديدند وجود مقدس فاطمهي زهراء(س) هم پشت در است.
اين چيزي بود كه قاعدتاً پيشبيني اين را نميكردند و گفتند كه بايد اميرالمؤمنين براي بيعت بيايد كه فرمودند: چنين چيزي شدني نيست و تهديد كردند و حضرت مقاومت كرد كه اين يكي از اقدامات فاطمهي زهراء(س) می باشد كه از مهمترين اقداماتيست كه اتفاق افتاده و كار را به نفع جبههي حق تمام كرد. يعني فاطمهي زهراء(س) ايستادند كه يا اينها ميخواهند از سد فاطمهي زهراء عبور بكنند كه همين كار را هم كردند و اين موجب ميشود كه با مقاومت وجود مقدس فاطمهي زهراء در محاصرهي جبهه حضرت قرار بگيرند كه اتفاقاً همينطوري هم شد كه حضرت مقاومت كردند و اينها قصد داشتند كه از حضرت زهراء(س) عبور كنند كه در ماجراي بيت همين و ماجراي كوچه همين اتفاق افتاده است. و در ماجراي مسجد هم اين اتفاق افتاد كه قصههايش نقل شده است.
با مقاومت وجود مقدس فاطمهي زهرا سلام الله عليها يك مسئلهي جديدي پيدا شد كه اينها ناچارند در عبور از سد فاطمهي زهرا سلام الله عليها اقداماتي بكنند كه انشاءالله اگر خداوند متعال توفيق داد يك مقداري از اقدامات را خدمت شما عرض ميكنم و من عرايضم را جمع ميكنم.
(۱) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۵۳، ص: ۴۲
(۲)إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج۱، ص: ۲۹۵
(۳) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۶۲
(۴)عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص: ۶۴
(۵)الكافي (ط – الإسلامية)، ج۸، ص: ۱۰۷
(۶) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۳۰، ص: ۴۳۲
(۷) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۲۲، ص: ۴۷۴
*****
آیات و روایات بحث:
۱-
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ
– سوره بقره، آیه ۲
۲-
الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون
– سوره بقره، آیه ۳
۳-
هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه
– سوره فتح، آیه ۲۸
۴-
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُون
– سوره نساء، آیه ۶۵
۵-
مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون
– سوره بقره، آیه ۳
۶-
يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّه
– سوره مائده، آیه ۵۴
۷-
ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْر
– سوره جاثيه، آیه ۲۴
۸-
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنين
– سوره بقره، آیه ۸
۹-
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ
– سوره منافقون، آیه ۱
۱۰-
وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ
– سوره منافقون، آیه ۱
۱۱-
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون
– سوره توبه، آیه ۳۳
۱۲-
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحي بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورا
– سوره أنعام، آیه ۱۱۲
۱۳-
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ
– سوره فتح، آیه ۲۸
۱۴-
وَ الْمُسَوِّمِينَ مِنْ مَلائِكَتِك
– زاد المعاد، ج۱، ص۳۰۳
۱۵-
إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي
– عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الایات و الاخبار و الاقوال، ج۲۳، ص۱۴۷
۱۶-
سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت
– کشف الغمه فی معرفه الایمه، ج۱، ص۹۶
۱۷-
فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي
– سوره ابراهيم، آیه ۳۶
۱۸-
أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى
– اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۶
۱۹-
أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم
– سوره أحزاب، آیه ۶
۲۰-
لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَة
– اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج۳، ص۴۱۳
۲۱-
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُون
– سوره زمر، آیه ۳۰